" نه به ابر،
نه به آب،
نه به برگ،
نه به این آبی آرام بلند..."
فریدون مشیری
او همیشه لب خند می زد.
فارغ از هر آن چه در درون یا بیرون می گذشت، او همیشه لب خند می زد.
او آن قدر لب خند زده بود که دیگر روی صورتش، لب نداشت؛ لب خند داشت.
> پسرک به دخترک که زمین خورده و کف دستانش خونین شده، کمک می کند بایستد. روسری مشکی دختر از سرش افتاده و با دستان زخمی اش نمی تواند مرتبش کند. پسرک با دست پاچگی تلاش می کند روسری دختر را روی سرش بگذارد؛ گرچه نمی داند چه طور. بعد کودکانه می گوید:
- موهات خیلی قشنگن! حتما باید بپوشونیشون؟
> زن جوان با صدای زنگ ساعت با چهره ای خسته از رخت خواب بیرون می آید. در صحنه بعد، زن جوان کودکش را بغل کرده و راهی شیرخوارگاه است. برای کودکش که هنگام رفتنش گریه می کند، به زبان محلی آهنگی زمزمه می کند تا کودک آرام می شود و با خوش حالی دست و پا می زند. او که باید راه بلندی طی کند تا از کودک دیگری در یک خانه ثروت مند مراقبت کند. او که با نگاهی دور برای کودک دیگری آواز محلی زمزمه می کند تا گریه نکند...
> کارول زنی میان سال است که دو سال است دارد زبان فرانسه یاد می گیرد. پولش را جمع کرده تا بتواند چند روزی به پاریس سفر کند. او فقط شش روز در پاریس مانده چون نمی توانسته دو سگ خود را برای مدت طولانی در خانه تنها بگذارد. انشایی از این سفر کوتاه نوشته برای بیان احساس نابی که روزی در پاریس تجربه کرده. انشایی به زبان فرانسه با تلفظ انگلیسی... او که نامه رسان است با دیدن یکی از محله های آرام و زیبای پاریس با خودش فکر می کند اگرمی توانست این جا زندگی می کرد و هر روز صبح نامه پخش می کرد. حتما آدم های جالبی هم می دید. همین طور هنگام تماشای پاریس بر فراز یک آسمان خراش با خودش فکر می کند کاش کسی کنارش بود که می توانست به او بگوید "این جا چه قدر قشنگ است، این طور نیست؟". در این لحظه یاد دوست پسر قدیمی اش می افتد که یازده سال است حرفی با او نزده است. مردی که دیگر ازدواج کرده و سه تا بچه دارد.
" پاریس، دوستت دارم" فیلمی فراموش نشدنی است.
فیلمی با 18 داستان کوتاه به کارگردانی کارگردانان مختلف؛
نمایشی از تجربه های آدم های مختلف از زندگی یا سفر به پاریس؛
نمایشی از عشق های مختلف؛
نمایشی از شگفتی لحظه های زندگی؛ لحظه هایی که می توانند معجزه ای کوچک و حقیقی باشند برای شناخت، درک و دوست داشتن آدمی دیگر.
بینتن جزیره کوچکی است از خاک اندونزی که در 40 کیلومتری سنگاپور قرار دارد. طبیعت واقعی و قشنگی دارد. گستره ای از رنگ های استوایی در خاکی پهناور با آسمانی شفاف و ساحل هایی به همان شفافیت.
منطقه تفریحی ویژه ای برای گذراندن تعطیلاتی آرام در کنار دریا و استفاده از ورزش های آبی برای گردش گران آماده شده. این اقامت گاه ها با خدماتی کمابیش مشابه با دامنه متفاوتی از قیمت در دسترس گردشگران است. منگرو(*)های زیبا، ساحل آرام، رنگ هایی زلال و غذاهای دریایی فراوان سبب شهرت این جزیره است.
جالب است که هزینه ها را می توان با دلار سنگاپور پرداخت و نیازی به تبدیل پول به روپیه اندونزی نیست. البته در این اقامت گاه بیشتر هزینه ها قابل مقایسه با هزینه ها در سنگاپور است و چندان تفاوتی ندارد.
بیرون از قلمرو این اقامت گاه گسترده، نمای واقعی شهر مسلمان نشین بینتن در میان خانه های شیروانی قدیمی و ساختار فقیر شهر تفاوت آشکاری را بین این سو و آن سوی مکان گردش گری فریاد می کند...
برای اطلاعات بیش تر درباره بینتن:
http://wikitravel.org/en/Bintan_Resorts
Mangrove(*)
امشب برای یک کار اداری می روم کوالا لامپور. خوش حالم که سببی شد بروم.
با اتوبوس می روم. دلم می خواهد در حرکت باشم. دلم می خواهد احساس کنم چقدر همه چیز در هر لحظه در حال تغییر است؛ که چقدر این همه ها که بهشان چنگ زده ام تا زندگی را ثابت و تعریف شده تعریف کنم، تا نترسم، تا احساس آرامش کنم، خیالی اند؛ دلم می خواهد در حرکت باشم، با حرکت بروم.
احساس می کنم مدت هاست مثل ماری دور خودم پیچیده ام؛ در افکار و احساساتم گره خورده ام. دلم می خواهد حرکت کنم تا حرکت و تغییر را حس کنم؛ شاید این همه تغییر را درک کنم؛ بپذیرم.
from: WHERE IS MY MIND
Written by Frank Black
Performed by The Pixies