شنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۷

دوباره ها

بعد از مدت ها آمده ام دانشگاه. با وجود این که آخر تعطیلات تابستان است، دانشگاه باز پر است از بچه های لیسانس. باز هم تیم هایی که خودشان را برای جشن معارفه اول ترم آماده می کنند که دو هفته اول ترم اول برپاست.
پر از هیاهو و شلوغی بچه ها، رنگ ها، حرکات و بازی هایی که تمرین می کنند، کاغذها و وسایل پخش بر زمین برای ساختن نمادها.
گرچه همه تکراری است، شادی و هیاهویی که از این سو و آن سو بلند می شود، همیشه تازه و جوان است.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

آخ که می مرم برای یه شروع اینجوری !
درس دانشگاه جوانی و هوار تا چیز خوبه دیگه! چه تقلائی می کنم که دوباره شروع کنم .یادش بخیر زمان دانشجوئی چه تقلائی می کردم که تمام کنم:)

ناشناس گفت...

سلام
داشتم فکر می کردم که پارسال هم یه همچین تاپیکی نوشته بودین !و منم انگار نظرم یه چیزی بود تو همین مایه ها !
1.چه زود می گذره زمان
2.تاریخ از نظر نظری تکرار می شود
3.نکنه سال دیگه بیادومن هنوز دانشجو نباشم و باز حسرت این بازگشائی و جشن و ...
!