یکشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۷

بیان

آدم گاهی پیوسته از بیان نکرده هایش رنج می برد؛ از تمام آن چه که یا توان بیانشان را نداشته یا فرصتی برای بیانشان.

شنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۷

چهره آشنا

راج یکی از مدیران بخش است؛ اهل شمال هند است. چهره اش بسیار شبیه دایی جان است؛ با همان صورت آرام و با همان بینی کشیده؛ به همان اندازه حساس و مهربان. روی میزش از آن قاب عکس های کم رنگ دهه هشتادی است؛ خودش و همسرش در کنار پسر کوچکش. هر وقت از کنار دفتر کارش رد می شوم، از دیدنش احساس آرامش می کنم.

سوال تحقیقی

"وقتی آدم های مختلف به آهنگ یکسانی گوش می دهند، چه تصویر و تخیلی از آن آهنگ دارند؟ در ذهنشان چه احساس و نقشی شکل می گیرد که هر کدام ممکن است با حرکت های مختلف بیانش کنند و برقصند؟"

آدم ها و سرزمین ها

سرزمین هموار؛ دریا، بی کوه، بی دشت، بی کویر،
سرزمین تک فصل، همیشه سبز، درخت های همیشه گل به سر، هوای آفتابی یا بارانی،
آدم هایی هموار.
---------------------------------------------------------------------
سرزمین ناهموار؛ دریا، کوه، دشت، کویر،
سرزمین چهار فصل؛ شکوفه، میوه، خش خش برگ های زرد و سرخ و نارنجی، سرد و برفی،
سرزمین پر پیش آمد: سیل، زلزله
آدم هایی پر از بالا و پایین.

انگار آدم ها به رنگ و ارتفاع سرزمینشان هستند.

جمعه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۷

مامان ها و باباها

بخش ما بخش زنده ای است. سه ماه پیش یکی از هم کارانم پدر شد. دو ماه پیش دو تا از خانم های تیم پشتیبانی نرم افزارهای مهندسی، مامان شدند. یکی شان تازه این هفته بعد از دو ماه مرخصی برگشته. هفته پیش یکی دیگر پدر شد. به این ترتیب، هرچند وقت یک بار همراه نامه ای الکترونیکی، خبر مادر یا پدر شدن هم کاری می آید؛ هدیه گروهی می خریم و گاهی کیک تولد می گیریم.
بدون نگاه به آمار رشد جمعیت، می شود حدس زد که این نرخ کم نیست. کم کم در این بخش که زندگی به شدت جریان دارد.

خانم طبقه پنج

اگر در خیابان های اطراف از رو به روی هم رد شویم، به هم لب خند می زنیم؛ این تنها ارتباط من و خانم طبقه پنج است. خانم طبقه پنج، چهره ای آرام دارد. آن چه من و خانم طبقه پنج را به هم ربط می دهد، سگ کوچک سفید و مو فرفری اوست که معمولا اگر در خانه باز باشد، پشت نگه دارهای آهنی در می نشیند و با کنجکاوی بیرون را نگاه می کند با چشم هایی که به زحمت از پشت موهای فرفری اش دیده می شود. گرچه من معمولا از سگ ها می ترسم ولی اگر در باز باشد، چشمانم نمی تواند دنبال موفرفری کنجکاو و خوش حال نگردد. بعد از این مدت، خانم طبقه پنج این را می داند.

از حالا به بعد

تلاش می کنم با داشته هایم زندگی کنم؛ نه با نداشته هایم.

یکشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۷

Siem Reap

سی ام ریپ (1) یکی از شهرهای کامبوج است که پر از آثار باستانی و گردش گران مختلف از شهرهای مختلف دنیاست.
بیش تر ساکنان شهر می توانند به زبان انگلیسی ارتباط برقرار کنند.
این شهر پر از معابد تاریخی هندو و بودایی است که قرن ها پیش توسط پادشاهان کامبوج در دوران پادشاهی خمر بنا شده اند.
انگکور (2) مجموعه معابدی است بسیار دیدنی و شگفت انگیز؛ بزرگ ترین معبد این مجموعه، انگکور وات (3) است که بزرگ ترین ساختار مذهبی دنیا شناخته می شود. دیدن طلوع و غروب آفتاب از سوی این معبد بزرگ و آرام منظره با شکوهی است و همیشه گردش گران و عکاسان زیادی در این ساعات منتظر شکار صحنه آمدن و رفتن آفتاب هستند.
مجموعه انگکور تم (4) یکی دیگر از مجموعه های دیدنی انگکور است. پر از معابدی با ساختارهای مختلف. یکی از مشهورترین این معابد، معبد بایون (5) است. این معبد پر است از صورت های سنگی با لب های پهن در زوایای مختلف؛ صورت های یکسانی از یکی از پادشاهان امپراطوری خمر در قرن سیزدهم؛ چهره های یکسان که به هر سو می نگرند تا حضور، قدرت و کنترل خود را به نمایش بگذارند. هنگام قدم زدن در این معبد، آدم احساس می کند صدها چشم به او می نگرند، به هر قدمش از هر سو...
معابد کوچک و بزرگ بسیاری در این مجموعه هست؛ ساختارهایی با مفاهیم مختلف.
همراه داشتن یک کتاب راهنما مثل Lonely Planet در این جست و جو بسیار کمک کننده است؛ کتاب های راهنمای معتبر، هم تاریخ چه ای از این ساختارها دارند؛ هم با نمایش نقشه و ساختارهای معابد، مسیری پیشنهاد می کنند برای دیدن بیش ترین کنج های این آثار شگفت انگیز ساخته دست بشر قرن ها پیش.

در کنار معابد، دیدن بازارهای محلی سی ام ریپ جالب است. انگار هر کسی هر نوع محصول قابل فروشی دارد برای کسب درآمد به بازار می آورد. دیدن سبزی ها و میوه جات، انواع گوشت ها، مرغ و جوجه های زنده این طرف و آن طرف عجیب بود؛ مردمان کامبوج مانند بسیاری از مردمان برنج کار دنیا، آدم های بسیار سخت کوش و پر تلاشی هستند.

سی ام ریپ شهری ساده و با ساختاری سنتی است؛ بسیاری از خانه ها چوبی هستند و بسیاری از ساکنانش در سادگی و فقر زندگی می کند.

همین طور در قسمتی از دریاچه بزرگ این شهر، زندگی شناوری بر روی آب وجود دارد. خانه های چوبی معلق بر آب که تمام زندگی ساکنانش در برابر نگاه همگان است؛ وسایل زندگی، بچه های نیمه برهنه و تمام برهنه، بچه هایی که در آب دریاچه حمام می کنند، وسایل پخت و پز رها در گوشه ای از خانه های ساده و کوچک چوبی...
در میان تمام آن چه فقر و محرومیت نامیده می شود، آدم هایی سرگرم بازی هستند روی میز بیلیارد ساده ای در اتاقک چوبی شناور دیگری بر روی آب.

مدرسه بر روی آب با کلاس های درس شناور، آدم هایی که سرگرم ماهی گیری و پرورش ماهی هستند؛ پرورش گاه های شناور سوسمارهای که قرار است یا خورده شوند یا از پوست شان کیف و کفش های گران قیمت درست شود...

گردش گران می توانند با کرایه قایق، این زندگی شناور بر روی آب را ببینند.

برداشت من از سفری کوتاه به سی ام ریپ این بود که شهری است که با آثار باستانی اش و جذب گردش گران زنده است؛ از نظر توسعه شهری، شهری رها شده به نظر می رسید با مردمان ساده و زحمت کشی که با تلاش بسیار و قناعت زندگی شان را می گذرانند. آدم گاهی واقعا نمی تواند تصور کند بعضی از آدم ها در نقاطی از دنیا در چه شرایط سختی هم چنان آرام و قانع زندگی می کنند. آدم گاهی تصوری از گستردگی میزان محرومیت آدم ها ندارد.

با همه این ها، سی ام ریپ، با مردمان ساده، کم رو و مهربانش، معابد و ساختارهای شگفت و باشکوهش، رنگارنگی گردش گرانش، هوای خنک، شب های آرام و زنده و فضای ساده و دوست داشتنی اش، یکی از شگفت انگیزترین شهرهایی است که تا به حال دیدم.

پی نوشت: برای سفر به کامبوج هم می توان از پرواز بودجه ای استفاده کرد؛ یکی از هواپیمایی های خدمات دهنده در آسیای جنوب شرقی برای سفر به کامبوج، جت استار (6) است. همین طور برای اقامت، به پیشنهاد یکی از دوستان باستان شناس که زمینه تحقیقش در سی ام ریپ بود، در مهمان خانه ماندالی (7) بودیم. مهمان خانه کوچک و تمیزی بود با دسترسی به اینترنت و هزینه مناسب و اقتصادی؛ البته مناسب برای سفری ساده و ماجراجویانه!

  1. Siem Reap
  2. Angkor
  3. Angkor Wat
  4. Angkor Thom
  5. Bayon
  6. Jetstar Airways
  7. Mandalay Inn

شنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۷

مربع نه

زندگی مجموعه ای از مربع ها نیست. کاش بتوانم در عمل به این یقین برسم. آن وقت شاید خیلی چیزها فرق کند.

یکشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۷

سرزمین نگاه های عمیق

کامبوج سرزمین شگفت آوری است؛ پر از معابد تاریخی بلند و با شکوه همت و تلاش مردمانی در گذشته ای دور که سنگ ها را این چنین روی هم چیده اند تا شکوه خداوندی را به درک خود به تصویر کشند.
سرزمین خمرهای سرخ؛ سرزمین کشتارهای جمعی در راه رسیدن به ایده آل های دور مردی از خودشان؛ سرزمین مردمانی که رنج کشیده اند و این رنج در نگاهشان اثری بلند و ماندگار برجا گذاشته است؛ مردمانی که فقر در میانشان رایج است ولی هنوز لب خند ساده و صادقی بر چهره دارند به دور از لب خندهای هدف دار دنیای تجاری مدرن.
سرزمینی پر از گردش گرانی از کشورهای مختلف دنیا؛
سرزمین کودکان دست فروش که همه جا هستند، به امید این که گردش گر رهگذری، سوغات کوچکی از آن ها بخرد. کودکانی که در اوج کودکی شان، با فقرشان، بذرهای ایده آل گرایی های دور مردان تاریخ شان را می چینند. در کنار تصویر همیشگی کودکان دست فروش، گاهی پیام های تبلیغاتی روی دیوارها به چشم می خورد که " برقراری ارتباط جن سی با کودکان جرم است".
کامبوج سرزمینی زیبا، تاریخی و حقیقی است با مردمانی که در چهره هاشان حرف هایی ناگفته نهفته است.