سه‌شنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۷

دوشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۷

گنجشک های ایستگاه کلمنتی

هربارکه دم غروب از ایستگاه کلمنتی می گذرم، انبوه آواز گنجشک هایی که با هم پیوسته و دسته جمعی می خوانند، شگفت زده ام می کند؛
خودشان از میان شاخه های درختان بلند دیده نمی شوند ولی آواز دسته جمعی شان آن قدر بلند و پر سر و صداست که شلوغی انبوه آدم های در رفت و آمد و هم همه فود کورت های به هم چسبیده آن منطقه را در خود گم می کند؛ انگار هرچه گنجشک در آن منطقه هست، خودش را به درختان نزدیک ایستگاه مترو می رساند تا دم غروب در این گردهم آیی و هم خوانی پر سر و صدا شرکت کند.

و من در این مدت هیچ وقت سر از رازشان در نیاورده ام.

یکشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۷

غول آهنی نوپا

شنبه گذشته مراسم نام گذاری سکوی نفتی تازه متولد شده بود. این اولین هم کاری با یک شرکت هندی بود. معمولا شرکت های طرف قرارداد، اروپایی، آمریکایی یا کشورهای کناری خلیج فارس یا دریاچه خزر هستند.
رو به روی غول آهنی، برای این مراسم چهارچوب موقتی برپا شده بود. خانم هایی از بخش های مختلف شرکت، به مناسبت تحویل این محصول به یک شرکت هندی، از هر نژادی که بودند، همه ساری های قرمز و زرد پوشیده بودند و در بخش پذیرش، مهمانان را راهنمایی می کردند.
یکی از خانم ها هم در لباس هندی، روی پیشانی مهمانان از هر کشوری در صورت تمایل خال هندی سرخی می کشید.
مراسم با سخن رانی وزیر فایننس و سپس مدیرعامل کل شروع شد. آقای مدیر اعلام کرد که غول آهنی ساعت چهار و چهل دقیقه بعد از ظهر روز جمعه متولد شده است. اسمش را " اکتشاف* 1" نامید که به همسر مدیر عامل شرکت هندی طرف قرارداد تقدیم شد.
در ادامه موسیقی چینی و هندی نواخته شد. چهار موبد هندی هم برای دعا و طلب خیر و برکت برای غول آهنی جدید در مراسم حضور داشتند. در پایان موبدان با صدای بلند شروع به دعا کردند. سپس داخل سکوی نفتی نوپا شدند و در قسمت های مختلف آن، برای شگون و برکت سکوی نفتی که به زودی بر روی آب شناور می شد تا به کشور مقصد برسد، سی عدد نارگیل شکستند ( مراسم نارگیل شکنی*).
مجسمه ی کوچکی هم به عنوان یادبود به خانم مدیرعامل شرکت هندی تقدیم شد. این مجسمه کوچک، نماد خانمی در حال تراشیدن سنگ بود.
مراسم بسیار عجیبی بود. معمولا این جا مراسم بهره برداری از محصول متناسب با فرهنگ و آداب و رسوم شرکت طرف قرارداد برگزار می شود.
Discovery I (*)
Coconut Breaking (*)

یوگی

او دست و پای ما را به هم گره می زند و به چهره های در حال تقلای ما
می گوید: "لب خند بزنید!"

گاهی وقت ها زندگی هم همین کار را با آدم می کند!

تروریست

من این سر میزنشستم و سوفی آن سر میز. پسربچه کوچک هندی تیره رنگ و چشمان درشت هم کنار میز نشسته بود. شاید حدود 10 سال سن داشت.
نگاهی به ما کرد و پرسید اهل کجاییم.
من هم چون همیشه بازی "اگر حدس زدی ما از کجاییم" را شروع کردم. پس از حدس های مختلف از کشورهایی که اسمشان را بلد بود، کم کم رسید به کشورهای عربی کنار خلیج فارس. تشویقش کردم که حدسش از نظر جغرافیایی نزدیک است؛ که ما اهل ایران هستیم. او هم نه گذاشت و نه برداشت؛ جواب داد: " ایران پر از تروریست است!"

من و سوفی هر دو جا خورده بودیم.

شاید تا به حال در این سال ها حرف ها، برداشت ها و سوال های بسیار عجیبی درباره ایران و ایرانی بودنمان شنیده بودم، ولی این جمله از زبان یک پسربچه 10 ساله واقعا جمله سنگینی بود.

تلاش کردم آرامشم را حفظ کنم و به خودم یادآوری کنم که او فقط یک کودک است که حرف هایی را که از رسانه ها و محیط اطرافش می شنود، بازگو می کند. با این حال نمی دانم چرا وقتی برایش توضیح می دادم که بیشتر مردمان دنیا شبیه همند و این ها همه بازی آدم بزرگ هاست، صدایم شکسته بود و می لرزید.

به قول سوفی جان، این رسانه ها چه می کنند!

شنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۷

و

و آن شب، شب قدر بود؛
همان شب که تو چه دانی که چیست؛
همان شب که از هزار ماه برتر است؛
همان شب که فرشتگان تا سپیده دم هم پای زمینیان حاضرند؛
همان شب که سرنوشت ها رقم می خورد؛
همان شب که تا سپیده دم همه سلام و رحمت است.
و تو چه دانی که سرنوشت تو آن شب چه رقم خورد؛
که فرشتگان چه نوشتند و چه طلبیدند.

همت

این را گوشه برگه ای نوشته بودم؛ یادم نیست از کیست:

هرکجا دردی است ما را بر دل است
هرکجا زخمی است آن بر جان ماست
اسب همت را چو در زین آوریم
هر دو عالم گوشه میدان ماست

دوشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۷

فانوس ها

من تازه فهمیده ام
که تنها قاصدک ها پیام آوران رها و امین آرزوها نیستند؛
که فانوس ها هم به شگفتی شعله روشن و لرزان شمع درونشان،
قرن ها امین آرزوهای مردمانی بوده اند؛
پیام آور رویاها و امیدها.

اقیانوس آرام

اشک ریخت،
گودال شد.
اشک ریخت،
دریاچه شد.
اشک ریخت،
دریا شد.
اشک ریخت،
اقیانوس شد؛
آن وقت آرام شد؛

از آن پس آن اقیانوس را "آرام" نامیدند.

ابهام

بعضی وقت ها خودم هم می مانم
که می خواهم
مادر بزرگم باشم،
خودم باشم،
یا دخترم؟

چهارشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۷

دسته فانوس ها

جشن نیمه پاییز چینی ها نزدیک است.
دیشب دسته بلندی از روبروی خانه رد شد؛ دو خط بلند موازی از آدم ها. دو اژدهای رقصان در ابتدای دسته با کوبه های طبل حرکت می کردند. هر اژدها را دو نفر می رقصاند؛ یک نفر جای سر اژدها و دیگری جای دمش.
باقی آدم ها هم فانوس به دست پشت سر اژدها و طبل زننده ها راه می رفتند. فانوس هاشان قرمز بود و روشن از نور شمع.
به این ترتیب، در سکوتی پر از کوبه های رقص اژدها و روشن از نور فانوس های سرخ، روح ها و انرژی های منفی از این منطقه دور شدند و برکت برای خانه ها آرزو شد.

یکشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۷

تنها در دانشکده فنی

تنها در دانشکده فنی از یک نهال ظریف کوچک این طوری مراقبت می کنند!
(*) تیرها فلزی اند.






کدام سوی باغ چه سبز تر است؟

منگروها گیاهان خوش بختی هستند؛ در کنار هم زندگی می کنند و ریشه هاشان همواره در آب است. منگروها هرگز هراسی ندارند که تنها و تشنه بمانند.

ولی چه کسی می داند؟

شاید منگروها هم گاهی آرزو می کنند که ریشه هاشان را در خاک خشکی بگسترانند که نوازش نور خورشید را مستقیم در بر می گیرد؛ حتی اگر در میان خاک خشک چشم انتظار باران باشند.

Bintan Island

در قایق پس از گذر از منگروها

بینتن جزیره کوچکی است از خاک اندونزی که در 40 کیلومتری سنگاپور قرار دارد. طبیعت واقعی و قشنگی دارد. گستره ای از رنگ های استوایی در خاکی پهناور با آسمانی شفاف و ساحل هایی به همان شفافیت.

منطقه تفریحی ویژه ای برای گذراندن تعطیلاتی آرام در کنار دریا و استفاده از ورزش های آبی برای گردش گران آماده شده. این اقامت گاه ها با خدماتی کمابیش مشابه با دامنه متفاوتی از قیمت در دسترس گردشگران است. منگرو(*)های زیبا، ساحل آرام، رنگ هایی زلال و غذاهای دریایی فراوان سبب شهرت این جزیره است.

جالب است که هزینه ها را می توان با دلار سنگاپور پرداخت و نیازی به تبدیل پول به روپیه اندونزی نیست. البته در این اقامت گاه بیشتر هزینه ها قابل مقایسه با هزینه ها در سنگاپور است و چندان تفاوتی ندارد.

بیرون از قلمرو این اقامت گاه گسترده، نمای واقعی شهر مسلمان نشین بینتن در میان خانه های شیروانی قدیمی و ساختار فقیر شهر تفاوت آشکاری را بین این سو و آن سوی مکان گردش گری فریاد می کند...

برای اطلاعات بیش تر درباره بینتن:

http://wikitravel.org/en/Bintan_Resorts

Mangrove(*)

سه‌شنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۷

Money Plant


تعداد زیادی از هم کارانم که روی میزشان گل دان دارند، از این گیاه نگهداری می کنند؛
می گویند این گیاه با خودش ثروت و برکت می آورد.
شاید برای همین است که حتی آنتی لی لی که فکر می کند برگ های گیاهان ممکن است سمی باشد و دوست ندارد گل دان هایم را بگذارم روی میز آب دارخانه کنار پنجره، از حضور این گل دان های خوش شگون شکایتی نمی کند.