یکشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۲

پارس

این جا خیلی ها سگ نگهداری می کنند. آشنا شدن با رفتار و حرکات این موجودات اجتماعی با وفا که مثل بچه های یکی دو ساله می مانند، دنیای خودش را دارد. تا قبل از این که این جا بیایم، معمولا از سگ ها می ترسیدم، به خصوص از سگ های بزرگ.

طول کشید که بفهمم خیلی وقت ها سگ ها پارس می کنند نه برای این که قصد بدی دارند؛ نه برای این که می خواهند حمله کنند؛ خیلی وقت ها با تمام وجود پارس می کنند چون "خودشان" ترسیده اند... گاهی وقت ها کافی است بهشان فرصت بدهی تا کمی جلو بیایند، بویت کنند، دور و برت بپلکند تا باهات آشنا شوند، شناسایی ات کنند و احساس ناامنی شان کم شود.

سه‌شنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۹۲

گل سر ها

چهار، پنج ساله که بودم همیشه بریدگی کنار در برایم سوال بود؛ همان بریدگی که قفل در در آن فرو می رفت تا در بسته شود. مدت ها برایم معما شده بود که این درز به کجا می رسد. در راه رسیدن به جواب هم گل سرهایم را برمی داشتم می انداختم در سوراخ در که ببینم کجا می روند؛ چه می شوند؛ نه صدایی و نه جوابی... گاهی فکر می کنم اگر روزی خانه پدری ام را بخواهند از نو بسازند، در زیربنای خانه چه قدر گل سر پیدا می شود؟

بگو پناه می برم به او

از نفرت
از حسادت
از حسرت
از غم

به پیش

تمرین رانندگی؛ گردش به چپ بر اساس قوانین این جا برایم پیچیده است. آن روز هم وقت تمرین کنار مربی ام آقای میم، جور دیگری به چپ پیچیدم...

آقای میم بعد از گردش به چپ: خانم چرا این جوری پیچیدین؟ (بعد هم شروع می کند به توضیح درباره رفع اشکالم)

از آن جا به بعد، یکی دو حرکت بعدی را هم با تردید انجام می دهم.

آقای میم: خانم وقتی یک حرکت رو خوب انجام ندادین، دیگه بهش فکر نکنین. به مسیر پیش روتون توجه کنین؛ اصلا فکرتون رو مشغول حرکت قبلی نکنین؛ این قدر هم فکر نکنین.

ته دلم فکر می کنم حرف های آقای میم نه تنها در راندن ماشین در خیابان که در راندن زندگی خودم هم صدق می کند.

یکشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۹۲

خدمات

وقتی به بانکی در آسیای جنوب شرقی زنگ می زنی:

- من قبلا هزینه اشتراک فلان خدمات بانکی را پرداخت نمی کردم. ولی در قبض این ماه، برایم هزینه ماهیانه این سرویس درج شده. می خواستم ببینیم چرا و این که ممکن است لطف کنید بررسی کنید راهی وجود دارد که هزینه نداشته باشد؟!

(آن سوی خط): لطفا چند لحظه صبر کنید برایتان چک کنم.

بعد از مدت کوتاهی برمی گردد:

- خیلی عذر می خواهیم. قبض شما ویرایش شد. لازم نیست برای استفاده از این خدمت بانکی هزینه ماهیانه پرداخت کنید. خیلی ممنون از این که از این خدمت بانکی ما استفاده می کنید. آیا مورد دیگری هست که بتوانم کمک کنم؟

وقتی می خواهی به بانکی در آمریکای شمالی زنگ بزنی:

قبل از این که زنگ بزنی، بهتر است بررسی کنی. چون گاهی وقت ها بعضی تماس ها و سوال های تلفنی هم ممکن است برایت هزینه داشته باشد. اگر هزینه هم نداشته باشد، کسی آن سوی خط عذرخواهی نمی کند. برایتان توضیح خواهد داد که شما دارید از این خدمت بانکی استفاده می کنید و این هم هزینه اش هست.

پس نوشت: من هم شهر آسیایی ای را که قبلا در آن زندگی می کردم، دوست داشتم؛ هم شهر کانادایی را که الان در آن زندگی می کنم دوست دارم. این هم بدیهی است که هر جایی فرهنگ و شرایط خودش را دارد با نقاط قدرت و ضعف ویژه خودش. ولی دیدن تفاوت ها برایم همیشه جالب است و نمی توانم نادیده بگیرم. این را هم برای آن دسته از دوستانی می نویسم که منتظر نقدی هستند که برچسب ناراضی بودن از همه چیز را به آدم بزنند.

چشم هایمان

او اهل اردن است. عکس های دو تا دختر کوچکش را نشان می دهد. می گویم چه قدر شبیه دخترهای ایرانی هستند. به علامت تصدیق سری تکان می دهد و می گوید ولی شما خانم های ایرانی چشم و ابروهای کم نظیری دارید.

ترک

یاد گرفتم اگر برای مشورت درباره مشکلی پیش کسی رفتم، اگر آن آدم بدون هیچ تلاشی برای بررسی گزینه های مختلف، یک راست بر سر گزینه ترک کردن و گذشتن از مساله رفت، مشورت با خودش را ترک کنم.

خاکستری

گاهی شناخت آدم ها از نگاه خود آدم زمان زیادی می برد. زمان، تجربه و هزینه زیادی می خواهد که در طول سال ها درک کنی پشت چهره آدم ها برایت چه رنگی است. دیگر به جایی رسیده ام که با این شعار بی قضاوت بودن و بی قضاوت ماندن موافق نیستم. آدم ناچار است با عقل و احساسش به آدم های زندگیش نگاه کند. آدم ناچار است رفتارهای نارنجی و قرمز را وقتی تکرار شدند، جایی گوشه ذهنش نگه دارد؛ حواسش باشد که بر اساس الگوهای رفتاری در طول زمان، رفتار و فاصله اش را تنظیم کند. وگرنه روزی، جایی از کسی که انتظارش را نداری، چنان زخم می خوری که دردش تا مدت ها می سوزاندت.

ما آدم ها عجیبیم. بی هم تنهایی می کشیم و با هم، هم را می رنجانیم...

متاسفانه یاد گرفتم خودم را از دیگران دورتر نگه دارم و به حرف ها و رفتارهای خودم و اطرافیانم بیش تر دقت کنم. شاید این طوری قبل از رنج ها و فرو ریختن ها، هنوز فرصتی باشد برای بهبود یا تنظیم روابط. یاد گرفته ام حواسم بیش تر به فاصله ها باشد. از خودم تعجب می کنم، از من که در تمام زندگیم آدم اجتماعی ای بوده ام.

در این میان، نگران اعتمادی هستم که دیگر به راحتی درونم جاری نیست. این نقطه ای خاکستری است؛ قشنگ نیست. تنها چیزی که هنوز برایم مانده و نگهم می دارد این است که هنوز به دوست داشتن و عشق به آدم ها باور دارم. حتی اگر تعدادشان کم هم باشد، هنوز هم آدم هایی هستند که با روراستی، محبت و عشق دوستی می کنند.