یکشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۹۰

نقد دو سویه

رفته بودم دفتر آقای مدیر برای بررسی عملکرد کاری ام. این بررسی و گفت و گو هر 6 ماه یک بار برای هر کداممان انجام می شود.

از جزئیات که بگذریم، یک جمله زیرکانه آقای مدیر برایم خیلی جالب بود. گفت تو باید با توجه به توان مندی هایی که داری خودت را بیش تر و فعالانه تر در مسایل سخت تر و پیچیده تر درگیر کنی تا از توانایی هایت بیش تر استفاده کنی و بیش تر یاد بگیری.

این حرف دو سر تیز دارد؛ یک سر آن، ایجاد باور به فرد و ایجاد انگیزه برای تلاش بیش تر است؛ سوی دیگر، این است که تلاش کنونی فرد هم چنان کافی نیست و باید خیلی بیش تر در گروه، اثربخش باشد.

نگاه من، نگاه او

بین کتاب فروشی های انقلاب، دنبال مجموعه ای می گردیم. از خیابان که می گذریم، از کنار آدم های زیادی رد می شویم که برگه های تبلیغاتی بین رهگذران پخش می کنند. بیش تر مواقع سریع رد می شوم تا برگه هایی را که بعدا باید دور بریزم، دریافت نکنم. برخلاف من، بابا گاه گاه برگه ها را می گیرد.

از خیابان که می گذریم می پرسم چرا برگه ها را می گیرد، آخر که باید بندازیمشان دور... بابا می گوید بنده های خدا کسبشان این است... شاید تا آخر روز پولی دستشان بیاید...