یکشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۰

جمعه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۰

سایه پر رنگ و حقیقی

خیلی وقت ها نیاز به هیچ حرف، راه یا پندی در برابر آن ها که دوستشان داریم، نیست؛ بیشتر ما در سایه عشق، خودمان راهمان را آرام آرام پیدا می کنیم. من هم چنان این را باور دارم.

چهارشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۰

کلاف

وقتی نگاه می کنی می بینی انگار سال هاست در تکاپو بوده ای؛ همیشه، هرجا، تکاپویی برای نجات کسی یا چیزی.
بعد از سال ها می فهمی شاید کسی که به نجات داده شدن نیاز داشته، در واقع خودت بوده ای! همانی که از رو به رو شدن با آن به بهانه نجات دیگری، طفره رفته ای!

دل تنگی جوری دیگر

گاهی وقت ها دلم برای بچه های زاده نشده ام تنگ می شود...

یکشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۰

موهای شگفت انگیز

وسط مرکز خرید، آدم های زیادی جمع شده بودند. روی سن، تعداد صندلی چیده شده بود و چند نفری نشسته بودند؛ آن ها که ایستاده بودند شانه و ماشین تراش در دست داشتند؛ شبیه آرایشگاه بود. مجری ها به انگیسی و چینی از عابران دعوت می کردند که موهایشان را به کودکان دچار سرطان هدیه دهند. نیم ساعت بعد، تمام صندلی ها پر بود و جمعیت فشرده تر می شد. آرایش گرها سرهای داوطلبان را از ته می تراشیدند و داوطلبان، زن و مرد، به سرعت چهره شان عوض می شد. این برنامه تمام روز ادامه داشت.

شنیده ام موها را اهدا می کنند برای تهیه کلاه گیس. نمایشگاهی هم در کنار این برنامه بود درباره وضع کودکان سرطان در سنگاپور؛ درخواست برای کمک مالی و شرکت در برنامه های پشتیبانی. جایی که درد باشد، آدم ها تلاش می کنند با بخشش، هم دردی و کمک کنند؛ حتی اگر بخشیدن از موهای سرشان باشد.

اطلاعات بیش تر درباره این برنامه: http://www.hairforhope.org.sg/index.php?/home/sectionpage/2

پنجشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۹۰

آلبالو، سیری چند؟

صدای مهربانش از پشت تلفن:

امروز آلبالو گرفتم، آماده کنم، بگذارم فریز، وقتی اومدی برات آلبالو پلو درست کنم...

رنگ و شکل و مزه آلبالو را که با سرخی عشق و محبت یکتای او آمیخته شده، مزه مزه می کنم!

آلبالو! آلبالو! الان در اوج گرما، فصل آلبالوست! و من، وسط آدم هایی که بیشترشان نمی دانند آلبالو چیست، دلم هوس آلبالو کرده! هوسی گم شده که انگار دوباره سر کشیده، پر شتاب، پر رنگ، ناگهانی!

سه‌شنبه، تیر ۲۱، ۱۳۹۰

بخوان، به نام قلبت

حالا خوب می فهمم چرا بعضی وقت ها آدم ها این قدر عمیق می خوانند.
خواندن یکی از آرامش بخش ترین هاست وقتی آدم حرف هایی دارد که قابل بیان نیستند.