شنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۶

امشب

امشب شب عجیبی است.
آن سوی بلوک، طنین ضربه های دف مانند "ربنا" و " یا مصطفی" در میان آهنگ های شاد همه جا را در بر گرفته و دلم را می لرزاند. زیر بلوک تزئین شده. مراسم عروسی است، نمی دانم هندی یا مالایی. خانم هایی با لباس های رنگارنگ و خانم های هندی با گل های مریم در میان موهایشان.

این سوی بلوک، باز هم صندلی چیده شده است و زن ها و مردهای مالایی با لباس سنتی شان گروه گروه در رنگ های مختلف مراسم دارند. گروهی مشغول شام هستند و گروهی آن طرف تر بلندگوها را امتحان می کنند؛ باز هم بعضی اصطلاحات عربی در میان آهنگ ها و دعاها برایم آشناست. می گویند مراسم دعای سالانه دارند.

آن سوی خیابان، میان بلوک های سری 600، باز هم چادرهای سفید و زرد برقرار است با دسته های گل و سوگواری آرام و بدون شیون و زاری چینی ها برای از دنیا رفتن عزیزی.

بعضی دوستان ایرانی امشب رفته اند امام بارگاه برای مراسم شام غریبان.

امشب شب عجیبی است. زیر نور این ماه تابان هر گروه از آدم ها به دلیلی دور هم جمعند.

هیچ نظری موجود نیست: