شنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۷

و

و آن شب، شب قدر بود؛
همان شب که تو چه دانی که چیست؛
همان شب که از هزار ماه برتر است؛
همان شب که فرشتگان تا سپیده دم هم پای زمینیان حاضرند؛
همان شب که سرنوشت ها رقم می خورد؛
همان شب که تا سپیده دم همه سلام و رحمت است.
و تو چه دانی که سرنوشت تو آن شب چه رقم خورد؛
که فرشتگان چه نوشتند و چه طلبیدند.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

اينجور كه بوش مياد امسال جمشيديه جات خاليه خانومي

قاصدک وحشی گفت...

سلام روناک عزیز،

آره...
جای من رو هم حسابی خالی کنین.
امیدوارم این دفعه دیگه بارون ناگهانی نیاد!
یاد گفت و گوی جالبمون افتادم اون شب تو راه برگشت از جمشیدیه.

به دوستان خیلی خیلی سلام برسون.

آرزوهای بلند.