دوشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۶

و اینک پاییز...!

امروز اولین روز پاییز است. دلم غوغاست! آخر من امروز بعد از دو سال زندگی در استوای همیشه سبز دوباره فرصت داده شده ام که اول مهر را با بوی پاییز و خش خش برگ های زرد و نارنجی تجربه کنم!
چقدر غریب است خاطرات آخرین شب تعطیلات تابستان و انتظار برای شروع دوباره مدرسه با همه کودکی ها و هیجان هایش!
چقدر غریب است که شب ها پنجره را باز می گذارم و عرق ریزان از گرمای آخر تابستان و باد خنک پاییزی خودم را زیر لحاف پنهان می کنم تا بعد از سال ها مزه گرمای لحاف و خنکای پاییز را بچشم که استوا پاییز ندارد که خش خش برگ های زرد و نارنجی اش را داشته باشد یا پناه بردن به گرمای لحاف و خنکای باد مهر را!

۳ نظر:

ناشناس گفت...

dokhtaram chera enghadr shab zendeh dari mikoni aziz? :P
bebin man daram miyam ha!
kheili hayajanzadeh am!

ناشناس گفت...

rasti shomareh addresset?

قاصدک وحشی گفت...

Salam Neda junam,

Che khoob! To ham be Paeez miresi pas :P

Hatman vasat email mizanam shomare o addressam ro.

Safaret khub o khosh bashe. Be omide didar!