دوشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۱

روزانه

می خواهم تمرین کنم روزهایم را "روزانه" زندگی کنم. این اطمینان از داشتن این همه روز و زمان، این احساس "داشتن" خیلی چیزها که در واقع هیچ کدامشان مال من نیست، توهم عجیب قرص و محکمی است؛ توهمی که پایه هایش لرزان است و خیالی.
می خواهم هر روز که فرصت داده می شوم، همان طور که می آید، در بر بگیرمش، با دستانی باز، با سپاس گزاری بیش تر از لحظه ای که ممکن است دیگر نباشد.

شاید بروم مقوای رنگی بخرم، روزش کنم و بچسبانمش به دیوار. قبل از روز، دوست داشته هایم را رویش بنویسم و آخر روز، چشیده هایم را. این طوری شاید از شعار به عمل نزدیک تر شوم.  

هیچ نظری موجود نیست: