چهارشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۹۱

وجب

دمای دماسنج، منفی هیجده درجه؛ دمای روی پوست با در نظر گرفتن سوز، منفی بیست و چهار درجه.
امروز برای اولین بار در زندگی چنین دمایی را تجربه کردم! به اندازه ای که فکر می کردم و شنیده بودم، ترسناک نبود. البته من هم مدت کوتاهی در فضای باز بودم؛ شاید اگر ناچار بودم مسافت طولانی راه بروم، حس دیگری داشتم.

برف نمی بارد. سطح خیابان سفید است؛ نه از برف، که از نمک هایی که می پاشند روی سطح آسفالت که اگر برف ببارد، زود آب شود و خیابان و مسیرهای گذر، کم تر لیز شوند.

جالب است که گریز از سرما لزوما برای آدم های تازه وارد یا مهاجرانی که از مناطق گرم آمده اند، نیست. امروز بیش تر هم کارانم از سرمای هوا گلایه می کردند؛ حتی آن هایی که متولد همین جا هستند و با همین آب و هوا بزرگ شده اند. به من می گویند این تازه اول زمستانی است که امسال دیر شروع شده است. من که تصویر ترسناک تری از این دمای زیر صفر داشتم، برایم هم چنان این وضعیت تازه و شگفت انگیز است؛ نه دیگر خیلی ترسناک. من تفاوت خیلی زیادی بین منفی ده درجه و منفی بیست درجه حس نمی کنم وقتی خوب لباس می پوشم. شاید هم حکایت این است که آب که از سر گذشت، چه یک وجب، چه صد وجب. سرمای زیاد، سرمای زیاد است؛ شدتش را دیگر نمی توانم خیلی حس کنم.

۲ نظر:

mohammad:) گفت...

اصفهان که بودم -13 رو تجربه کردم...
از اتوبوس که پیاده شدم تا مغز استخونم تیر کشید از سرما !
شیراز خوبه؛ فوقش منفی 6 , 7 تا :)
اما -24 درجه خیلییییییییییی سرده ها !!!

قاصدک وحشی گفت...

-13 هم خیلی سرده. نمی دونستم این قدر سرد می شه. البته خوبیه آب و هوای زمستونی بیش تر مناطق ایران اینه که این دما پیوسته همین جور باقی نمی مونه؛ گاهی خیلی سرد می شه و بعد دوباره تغییر می کنه. شیراز که البته شعر آب و هوای خوش و شعر و می ناب هست :)