دوشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۹۲

برگ فرش

باد آمده، برگ ریزه های درخت ها پخش شده روی زمین باغ چه. دیشب از صاحب خانه ام، لینا، چنگکی امانت گرفتم که این خرده ریزها را از نزدیک در ورودی جارو کنم. از صبح تا حالا همین جور فنچ و گنجشک چند تا چند تا آمده اند بین این برگ ریزها دنبال دانه. چنگک را بی استفاده گذاشته ام گوشه دیوار. نمی دانستم این همه خرده های ریخته از شاخه های درخت که به چشم من اضافی بود و جمع کردنی، آذوقه این همه پرنده است.

شاید خیلی چیزها این جوری است. طبیعت خودش را دارد؛ بی خودی به خودم زحمت می دهم برایش کاری انجام دهم؛ تغییری ایجاد کنم. خودش مسیر خودش را دارد.

هیچ نظری موجود نیست: