یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۹۱

تربیت

یک: موهای چتریش بالای چشمان درشتش را پوشانده. بارونی صورتی به تن دارد و چکمه های صورتی به پا. شاید سه سالی داشته باشد. مامان بغلش می کند و می گذاردش روی صندلی. خودش هم می نشیند صندلی کناری. نهار خودش و دخترک را می گذارد روی میز. صورتی، خودش چنگالش را برمی دارد و بدون هیچ گونه سر و صدا و ناز و ادا، در سکوت و آرامش کنار مامان نهارش را می خورد.

دو: پسرک می خواهد دست هایش را بشوید. قدش به زور به جعبه صابون می رسد. هرچه جعبه را می فشرد، صابونی بیرون نمی آید. مامان کنارش ایستاده و نگاهش می کند، نه بغلش می کند تا دست هایش را برایش بشوید، نه برایش صابون می ریزد. کنارش مراقبش هست ولی رهایش گذاشته تا خودش دست هایش را بشوید. پس از تلاش زیاد، مایع صابون کف دست های پسرک می ریزد و خودش دست هایش را می شوید.

۲ نظر:

mohammad:) گفت...

چرا اینجا استقلال رو آموزش نمی دن؟؟
شاید چون خود پدر و مادرا هنوز یادش نگرفتن...
شاید

قاصدک وحشی گفت...

نکته جالبی بود. این طوری بهش نگاه نکرده بودم. شاید همین هم هست...