یکشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۹۱

"شاید وقتی دیگر"

گاهی وقت ها اشک هایم رنگ خون دارند. خیلی وقت ها آن قدر درگیر بوده ام، که قلبم را ندیده ام. خواسته و صدای قلبم را در بین شلوغی ها و دوندگی ها نشنیده ام. گاهی که به سکوت می رسم، گریه هایش را می شنوم؛ صدایی که انکار شده؛ ندایی که فرصت داده نشده و حالا دیگر به اشک رسیده. قلبم هم کم نمی گذارد. یادش نمی رود که شنیده نشده. می تپد بدون این که معنای زمان را بداند. بدون این که باور کند من تا حدودی در محدودیت زمانی زندگی می کنم؛ نمی توانم به قبل ها برگردم و صدایش را به موقع بشنوم.

قلب من لطفا با من مهربان تر باش، لطفا با من بساز. گناه من زیاد فکر کردن و پیچیدگی هایی است که همیشه در زندگی درگیرشان بودم. قلب من دریا باش، صبور باش. من هنوز چند روز دیگری برای زندگی دارم. شاید در این چند روز با هم مهربان تر باشیم.

هیچ نظری موجود نیست: