شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۹۱

گرم

هوا دارد سرد می شود. کمی سوز می آید. در انتظار اتوبوس، خودم را جمع کرده ام پشت در شیشه ای اتاقک کنار پیاده رو. ماشینی پشت چراغ قرمز ایستاده. آهنگ آشنایی از پشت پنجره های بسته اش به گوشم می رسد؛ آهنگی با صدای داریوش. چراغ سبز می شود و ضرب آهنگ آشنا در خیابان نا آشنا محو می شود. ردی از گرما در قلبم می جوشد.

۱ نظر:

mohammad:) گفت...

:)