شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۹۱

ترانزیت

گاهی وقت ها خودم را در چنین وضعی می بینم. انگار مسافری هستم سوار قطاری که از تغییرات می گذرد. دوستانی هم دارم که مسافرند و سوار قطارهای دیگر. هر از چند وقت یک بار که قطار مدتی کوتاه جایی می ایستد، ممکن است ببینمشان؛ اگر قطار آن ها همزمان در همان ایستگاه لحظه ای ایستاده باشد. ممکن است هر کداممان مدت ها در سفرهای مختلف بوده باشیم و از هم بی خبر. ولی در آن ایستگاه های استراحت میان سفرها، هم را می بینیم، چای می نوشیم و هم چنان می توانیم با هم "حرف" بزنیم و "حرف" بشنویم. در پس همه تجربه ها و سفرها، حضور و درکی است که وقتی دوباره به هم می رسیم، به هم جوش می خورد. حضور و درکی کوتاه ولی عمیق، تا زمانی دیگر که شاید در ایستگاهی دوباره به هم برخوریم.

هیچ نظری موجود نیست: