دوشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۰

گز آردی

یکی از دوستانم لطف کرده و برایم گز آردی آورده. از آن ها که گردند و پر از پسته و در بستری از آرد.
می خواستم با جعبه اش ببرم شرکت تا همکارانم امتحان کنند؛ اما به دو دلیل این کار را نمی کنم؛ اول این که روی جعبه گز که محصول معروفی از آقایی و پسرانش است، عکس قدیمی احتمالا بنیان گزار گز فروشی هست. عکس مردی با صورتی جدی و سبیل. مانده ام چه توضیحی بدهم به همکارانم در مورد بسته بندی این گز معروف ایرانی. دوم این که پر از آرد است و سال گذشته که گز مشابهی را بردم شرکت، همه خودشان را از بالا تا پایین آردی کرده بودند. از همه بدتر خانم مدیرم بود که گز به دست بالای میزم ایستاده بود و اصرار داشت هنگام خوردن گز به گفت و گویش ادامه دهد. آن قدر گرم حرف های خودش شد که بعد از تمام شدن، ناچار شد لباس هایش را از بالا تا پایین بتکاند، بس که آردی شده بود. بعضی از همکارانم هم کلی سوال پرسیدند که این آرد برای چیست.

امشب، آرد گزها را تکاندم. قاچشان کردم و گذاشتم در یک ظرف دیگر تا فردا ببرم بگذارمش روی میز وسط بخش تا هر کدامشان دوست داشتند امتحان کنند. هر بار یکی مان خوراکی ویژه ای می گذاریم آن جا از کشورمان یا کشوری که سفر رفته ایم. این طوری هر کدام می توانیم مزه اش را امتحان کنیم.

۴ نظر:

فراندیش گفت...

خداییش اون گز بدون اون آقاهه که بابای پسران باشه، و بدون آرد نمی چسبه!من می گم بی خیال شرکت شو بعدا از همین مدل جدیدا ببر براشون که تو کاغذ شکلات بسته می شن.. اونم خودت نوش کن اگه چیزیش موند نگه دار یهو دیدی از کشورهای همسایه مهمون اومد ؛))

قاصدک وحشی گفت...

هاهاهاها! آره، اینم می شه! آردیش دم دست بود فعلا آخه! مهمون از کشور همسایه هم هر چه زودتر بیاد! قدمش رو چشم! فرض کن! ته تاریک با گز آردی! ;)

فراندیش گفت...

مهمون از کشور همسایه می آد، گز آردی رو با چای هلی می زنیم. ته تاریک رو با شمس الشموس ؛)
یعنی مونده هنوز؟ تکلیفمو روشن کن!

قاصدک وحشی گفت...

آره، اینم خوبه! تو پاشو بیا، گزش با من! می گذارمش تو فریزر به امید حضور تو و چای هلی! ;)