سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۰

سوره دل تنگی

سوگند به دل تنگی،
و تو چه دانی که دل تنگی چیست...

دل تنگی در لباس اداری،
بین مردان بازو کلفتی که تاتو دارند،
بین آدم های رسمی با کلمات پیچیده،
بین آدم هایی که صبحانه چیلی می خورند یا نودل هایشان را هورت می کشند،
بین پروژه هایت که قطرشان هر روز روی میزت بیش تر می شود،
بین سرک کشیدن ها به ریسنت دات کام برای لحظه ای پناه بردن به فال حافظ،
بین سپردن زمان به پختن نهار برای فردا و پس فردا،
بین دست و پا زدن در میان زبان های نا آشنا و آشنا،
بین فهمیده نشدن ها از آن ها که زبانت را می فهمهند و نمی فهمند،
بین خود نفهمی هایت،
بین بی خبری،
بین دوری،
بین گم شدگی،
در قلبی که می شکند و می لرزد،
در میان باران،
قلبی که هر روز از تنگی، گشادتر می شود.

سوگند به دل تنگی،
همان که کاش هیچ وقت ندانی که چیست.

هیچ نظری موجود نیست: