یکشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۹۶

منحصر به فرد

مارتین سه سالشه. تازه اومده. خپل و خجالتی و محتاطه. بعد از مدتی که محیط رو برانداز می کنه، اعتمادش جلب می شه و نزدیک می شه. یه کمی که نازش می کنم، با عجله این ور و اون ور می ره و کله ش رو یواش می کوبه به دستم، این قدر ادامه می ده که ساعت و دستبندم رو باز می کنم می گذارم کنار که صورتش خراشیده نشه وقتی سرش رو می زنه به دستم.

تامی یک سالشه، شیطون و بازیگوش به تمام معنا. مهربون و اجتماعی ولی اصلا اهل توی بغل موندن و ناز نیست. یه دوست خیلی خوبه که پا به پات می آد و حواسش به همه چی هست و هر جنبده ای رو چک می کنه. ولی ناز و نوازش توی کارش نیست، حداکثر وقتی داره دور می چرخه سر در بیاره از اتفاقات، ممکنه بشه کوتاه سرش رو ناز کرد همون جور که داره رد می شه ببینه چه خبره.

کوچولو سه ماهشه. کلا همیشه در تعقیب توپه و همه جا داره می دوه؛ پر از بازی و انرژی، یک لحظه آروم و قرار نداره. ولی اگه بغلش کنی و این کوچولوی دور از مامان رو ناز کنی، همون جا می مونه و خودش بعد از مدتی شروع می کنه با محبت لیس زدن دستت وقتی داری نازش می کنی. حتی وقتی بخوای جای محبت مامانش رو یه کمی براش پر کنی، خودش پر محبت تره.

توی این چند ماه، دو تا گربه هم ندیدم که رفتارشون و نوع پذیرش محبت و محبت کردنشون، شبیه هم باشه؛ هر کدومشون یک جور هستن. با خودم فکر می کنم وقتی گربه ها این قدر هر کدوم خاص و غیر قابل پیش بینی هستن، چه طور گاهی آدم ها رو به راحتی دسته بندی می کنیم و بهشون برچسب عنوان و رفتار خاصی می زنیم و از کنارشون رد می شیم بدون این که به اون آدم ها و خودمون فرصت شناخت و درک بیش تری بدیم.

هیچ نظری موجود نیست: