یکشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۹۶

آره یا نه

یک هفته مانده به روز برگزاری مراسم، ازم می پرسند که دوست دارم شرکت کنم یا نه. این پا و آن پا می کنم و دو دلم، حوصله سر و کله زدن با مدیران ارشد را ندارم، برای مراسم آماده نیستم، و با تجربه ای که از قبل دارم، نمی خواهم دعوت شده باشم که خانم عروسک جمع مردان قدرت باشم.
بعد از چند روز، تصمیم می گیرم امتحان کنم، ولی با شرایطی. می پرسم امکان دعوت دو خانم همکار دیگرم هست یا نه، می پرسم آیا می شود ما سه تا را در یک تیم بگذارند که سرعت تیم های دیگر را کم نکنیم چون هر سه مان مبتدی هستیم در این برنامه گروهی. وقتی پاسخ مثبت می گیرم به این سوال ها، بالاخره خودم و دو همکار دیگرم ترس از ندانستن و تردید را کنار گذاشتیم و دل به دریا زدیم و رفتیم.

و چه خوب شد که رفتیم! هر سه مان یک روز آفتابی و معتدل در زمین گلف زیبایی، درک و آشنایی بیش تری پیدا کردیم از گلف. با بعضی مشتری هایمان فرصت شد حرف بزنم و چند تا مورد مانده در هوا را مطرح کنیم.
موضوع گلف نیست آن قدر. من نه علاقه شدیدی به این ورزش دارم نه لزوما حاضرم برای چنین ورزش پر هزینه ای وقت بگذارم. صرفا تجربه ای بود به لطف شرکت و تلنگری هم برای آره و نه گفتن ها. با خودم فکر کردم چه پنجره های جدیدی را گاهی به روی خودمان می بندیم با نه گفتن؛ که البته گاهی از سر درایت، احتیاط و بلند اندیشی ممکن است باشد. آره و نه گفتن ها گاهی مثل قمار است، باز گذاشتن یا بستن پنجره ای پیش رویمان با ارزیابی فرصت ها و تهدید ها. نه گفتن ها گاهی نجاتمان می دهند و گاهی فرصت تجربه ای جدید را کنار می زنند. مثل کتابی که گاهی از بعضی فصل هایش می گذریم، فصل هایی که می توانند نگاهمان را مثبت یا منفی نسبت به داستان عوض کنند.

هیچ نظری موجود نیست: