یکشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۱

که مهم نباشد

دارم تلاش می کنم برایم مهم نباشد؛ مهم نباشد دیگران چه فکر می کنند، مهم نباشد چه قضاوت می کنند درباره موضوعاتی که مربوط به زندگی و انتخاب های شخصی خودم هست. کار آسانی نیست.
آدم های اطرافم، حتی دوستان عزیزم که نگاه و احساسشان برایم پررنگ هست، لزوما تمام جزئیات شرایط و ماجراهای زندگی مرا نمی دانند. همه چیز را هم نمی توان توضیح داد، نمی توان تعریف کرد. گاهی حرف زدن پیچیدگی ها را صد برابر می کند. گاهی وارد جزئیات شدن، باز دغدغه ها و پیچیدگی های جدید ایجاد می کند. نمی توانم انتظار داشته باشم کسی مرا درک کند وقتی تمام جزئیات مهم ماجرایی را نمی داند. پس چرا نگران و غمگین باشم از برداشت های اطرافیانم که از نگاه خودشان می آید؛ نگاهی که تنها تکه کوچکی از یک تابلوی نقاشی را می بیند. تابلوی نقاشی که حتی خودم هم به مرور زمان واضح تر و واضح تر می بینمش با نگاهی که در سکوت و زمان عمق بیش تری پیدا می کند. هرکسی صاحب زندگی و تجربه های خودش هست، حداقل برای مدتی که بهش زمان داده شده.

هیچ نظری موجود نیست: