یکشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۹۱

تقلید

این روزها یاد این ضرب المثل افتاده ام: "کلاغ می خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد."

البته نه کاملا با این مضمون ولی کمی مشابه.

گاهی وقت ها فکر می کنم شاید آن طورها که من فکر می کنم نیست. شاید راه دوست دیگری بهتر جواب دهد. خواسته ام آن راه یا دید را امتحان کنم، غافل از این که من اگر راهی را به روش خودم می روم، هر قسمت آن راه را می توانم با دید خودم بسنجم و انتخاب کنم چه طور رفتار کنم. ولی ممکن است تمام راه و روش دیگری را ندانم یا حتی اگر هم بدانم، شخصیت متفاوتی داشته باشم و در برابر نتایج، واکنش بسیار متفاوتی نشان دهم. من فقط ممکن است از بیرون نماهایی از راه دیگری را ببینم و برایم هیجان انگیز باشد ولی خیلی از جزئیات آن راه را ندانم و حتی ممکن است نتوانم از پس نتایج آن بر بیایم در حالی که برای دیگری رویارویی با آن نتایج خیلی سخت نباشد و به راحتی عبور کند. من اگر راهی را به روش دیگری شروع کنم، ممکن است با شرایط جدیدی رو به رو شوم که دیگر بلد نباشم در برابرشان چه کنم؛ ممکن است آن قدر برایم ناگهانی و جدید باشند که نتوانم واکنش مناسبی پیدا کنم. از طرفی چون آن راه، راه دیگری بوده نه راه من، اگر با غیرمنتظره هایی که بین راه پیش می آیند، به روش خودم برخورد کنم، ممکن است همه چیز پیچیده تر شود؛ شروع راه به روش دیگری و ادامه اش به روش خودم ممکن است شرایط متناقضی ایجاد کند که به راحتی نتوانم از پسش بربیایم.

این طوری یاد گرفتم باز گذاشتن ذهنم برای تماشای راه های مختلف دیگران در زندگی، جالب است و می تواند پر از ایده های جدید باشد. ولی لزوما نمی توانم همان راه ها را به روشی که دیده ام، شروع کنم به این انگیزه که این را های جدید جالبند یا برای دیگری کار می کنند. شاید بتوانم از راه های مختلف دیگران ایده بگیرم، آن ها را بیش تر بسنجم و نکته های کاربردیش را به روش خودم با راه خودم به آرامی جوری ترکیب کنم که برایم قابل درک و پذیرش باشد؛ به دور از هرگونه شتاب یا هیجان و یا اجازه به دیگران برای اعمال نگاه متفاوتشان به زندگیم. راه هرکسی در زندگی متناسب با شرایط و شناخت خودش از خودش است و نتایج و ابعاد خاص خودش را دارد.

هیچ نظری موجود نیست: