جمعه، شهریور ۱۰، ۱۳۹۱

پایدار

گاهی وقت ها بعضی چیزها برای آدم نشانه "شادی" و "امید" هستند بدون این که ربط خاصی با آدم داشته باشند؛ مثل خانم سال خورده ای که هر روز عصر از کنار خانه رد می شود. چهره اش شبیه چینی هاست. موهایش یک دست سفید است و شانه هایش به جلو خم شده. هر روز عصر تنهای تنها می آید پیاده روی؛ بر خلاف بقیه رهگذران، نه همراهی دارد نه سگی. ولی قدم زدن روزانه اش پا بر جاست. در سکوت و با قدم هایی آرام در حالی که دست هایش را پشتش زده، از پیاده رو رد می شود. این چند روز که هوا خنک تر شده، ژاکت سرخابیش را هم تنش می کند. برادرم می گوید حتی روزهای سخت برفی هم می آید پیاده روی حتی اگر شده چند قدم همان نزدیک خانه.

هر بار می بینمش، احساس شادی و امید می کنم. بدون این که بشناسمش، دوستش دارم.

هیچ نظری موجود نیست: