دوشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۹۱

جنتلمن های مو سفید

پرده اول- دو ماه پیش وقتی هنوز دنبال کار می گشتم:
رفته ام جلسه کوتاهی در یکی از موسسه های وابسته به دولت که به مهاجران تازه وارد نکات کلی برای شروع زندگی در سرزمین جدید ارائه می دهد. خانمی با لهجه روسی درباره نکات مهم برای کاریابی و مصاحبه صحبت می کند. جدیدترین موردی که در این جلسه یاد می گیرم این است که وقتی وارد اتاق مصاحبه می شوم، یادم باشد عینک آفتابی ام را بالای سرم نگذاشته باشم؛ و این که نکات خیلی ظریفی مهم است مثلا حتی مرتب بودن ناخن ها که ممکن است برای مصاحبه کننده نشان دهنده نظم شخصی باشد. ده-دوازده نفر در این جلسه شرکت کرده اند و دور میز نشسته اند. این مرکز نزدیک منطقه ای است که ساکن ایرانی زیاد دارد. به غیر از یک خانم چینی و مردی اروپایی، بقیه همه ایرانی هستند. روی میز فلاسک چای گذاشته شده با چند لیوان. من دور از میز نشسته ام. جلوی من، مردی نشسته است با موهای سفید و خاکستری. در طول جلسه می فهمم که در ایران خلبان هواپیما بوده. به خوبی انگلیسی صحبت می کند. جلسه دارد تمام می شود. آدم های دور میز سرگرم چای ریختن می شوند. من دورم و دستم نمی رسد. آقایی که جلوی من نشسته، چای می ریزد، بعد لیوان چای را به من تعارف می کند و با همان تشخص و آرامش مردانه می گوید: "خانم شما چای میل دارید؟" با سپاس، لیوان چای را می گیرم. تشخص و هیبت مردانه اش برایم آرامش دهنده است.

پرده دوم- دراتوبوس:
سوار اتوبوس شده ام که برگردم خانه. دو زوج با موهای سفید نشسته اند. من کمی آن طرف تر ایستاده ام. آن ها با هم حرف می زنند. یکی از آقایان از جایش بلند می شود که من بنشینم. مانده ام چه کنم. با آن موهای سفید، اگر من نشسته بودم باید به حرمتش می ایستادم. با این حال، با آن همه احترامی که برایم قایل شده، تشکر می کنم و می نشینم.

من نمی دانم خانم ها دهه ها پیش چه طور رفتار می کردند که مردانی هم عصرشان بوده اند که این همه برای خانم ها ارزش و احترام و حمایت مردانه قائل بوده اند؛ جنس و حس حمایت و محبتشان با انواع امروزیش فرق دارد. 

۲ نظر:

mohammad:) گفت...

wooooooooooooooow
چه نکته ظریفی :)


قاصدک وحشی گفت...

:)