شنبه، تیر ۱۰، ۱۳۹۱

سوگندهای بی انتها

چهار سال پیش وقتی در خیابان های دمشق راه می رفتم، تازه سوگندهای به زیتون را درک می کردم. کنار خیابان های دمشقی که هنوز در سادگی و آرامش بود، زیتون های درشت و تازه و بسیار خوش مزه به رنگ و سایه های مختلف می درخشید!
ولی به نظرم سخن زیاد بوده و وقت کم. وگرنه این دنیا پر از چیزهای هیجان انگیز است که به چشم من جای سوگند دارند؛
سوگند به گوجه فرنگی های سرخ،
سوگند به شاخه های خوش رنگ و پر از تازگی کرفس،
سوگند به اسفناج با آن برگ های سبز پر رنگ،
سوگند به پنیر...
گاهی وقت ها که فرصت دارم و با آرامش در آشپزخانه قاچشان می کنم، از این همه رنگ و زیبایی می مانم!

۲ نظر:

mohammad:) گفت...

سوگند به قاصدک رو فراموش کردی :)
قاصدکی که داره دنیا رو می گرده

قاصدک وحشی گفت...

:)
سوگند به پرواز،
سوگند به رهایی.