چهارشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۱

درخت

شاید بشود مثل درخت شد؛ بلند، محکم و سر کشیده به آسمان. شاید بشود در برابر زندگی تا جای ممکن منعطف بود و هر فصلی به رنگ و آب و هوای همان فصل سازگار شد؛ در پس باد و باران و برف و بوران، سرما و گرما امیدوارانه ایستاد و هم چنان قد کشید. هر روز دست ها را به آسمان آبی بلند کرد و هستی را سپاس گفت. اوج زایش بود؛ جوانه زدن و رویش برگ هایش را دانه به دانه دید و از تحول خودش شگفت زده شد. استوار بود و پا برجا. میوه داد تا دیگران لذتش را ببرند. در گرما سایه  و آرامش بود. خرده شاخه هایش نثار پرنده ها و حتی شاید شاخه هایش بستر آشیانشان. از رشد خود و نزدیک تر شدن به سقف آسمان بالید و از رقص شاخه ها در باد لذت برد. و در کنار لذت خود بودن، برای اطرافیان میوه بود، سایه بود، آشیان بود.

۲ نظر:

mohammad:) گفت...

حتما می شود :)
حتما ...

قاصدک وحشی گفت...

امیدوارم :)