دوشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۹۵

تغییر

پوستم داره کمی تغییر می کنه، مثل هر چیز دیگه ای توی زندگی. نه این که بد و ناگوار باشه، فقط به طراوت بیست سالگی ها نیست دیگه. نمی تونم بگم ذوق زده م از این تغییر؛ ولی خیلی هم ناراحت نیستم. شاید بیش از ناراحتی، گاهی حس ترس یاشه؛ ترس از دست دادن یا مرحله هایی که نمی دونم چه طوریه.
یادم میاد روزهایی که پوست زیباتری داشتم، خیلی هم شاد نبودم؛ درگیر بودم، در چالش بودم. روزهای خوش زیاد داشتم ولی سختی هم بود در حد خودم. حالا پوستم به آن شادابی نیست، زندگی هم هنوز چاله چوله هایش را دارد، ولی من در درونم آرام ترم. این آرامش نسبی را دوست دارم و به خاطرش سپاس گزارم؛ می دانم که هرچه الان دارم، هدیه ست، روزی می گذرد. از این که این لحظه فرصت دارم حس و تجربه ش کنم، ممنونم. این ها باعث می شه کم تر حسرت تغییر پوستم را بخورم. تغییرات همیشه هست، بیش از اون چه که بتونم درک و پیش بینی کنم. حس آرامش و درکم از هرچه داده شده ام، هم  هست و در جریان.
و لحظه هایی که می گذرند و ما که به شکل هایی تبدیل می شویم که برای خودمان هم تازه ست.

هیچ نظری موجود نیست: