دوشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۹۵

زبان او

این جا در کوچه و خیابان، گربه خیلی کم دیده می شود. به جایش سنجاب هست که دقیقا مثل کارتون عصر یخ، این سو و آن سو می دود پی فندقش؛ یا دارد چال می کند برای فصل سرد، یا دارد دنبالش می گردد.
این چند سال شاید از مجموع انگشتان دستم هم کم تر گربه در گذر دیده باشم. گربه ها بیش تر خانگی اند. بعضی هاشان که بند نمی شوند، هر چند ماه یک بار ممکن است از حیاط همسایه ها رد شوند.

چند ماهی است گربه سیاه ناز و پر جنب و جوشی مرتب از حیاط رد می شود. من هم که از بچگی عاشق گربه های حیاط. به نظر اهلی می آید.

برایش بقایای مرغ سوخاری چیده ام گوشه باغچه. بعد از مدتی سر و کله اش پیدا می شود. دور تر از خوراکی دور خودش گرد می شود و با نگاهی پر سوال مرا از دور تماشا می کند. کمی نزدیک می شوم که حواسش را به خوراکی جلب کنم. با همان نگاه مبهوت و متعجب، در می رود؛ بی صدا؛ گربه های این جا ندیده ام میو میو کنند، برعکس گربه های تهران و سنگاپور که دل بر بودند و پر میو.

مانده ام چه کنم؛ "پیش پیش" به انگلیسی چه می شود. بهش چی بگم و با چه زبونی؟ شاید به نظر مسخره بیاد نوشتن همه این خطوط. وسط باغچه به خودم لب خند زدم که وقتی جای جدید زندگی می کنی، مثل بچه ای نوپا باید همه چیز را از نو یاد بگیری؛ حتی قربان صدقه رفتن گربه ناز و مورد علاقه ت را.

هیچ نظری موجود نیست: