دوشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۱

ترک

دو سال و نیم پیش، مثل گلدانی شیشه ای که در مدتی کوتاه از محیطی گرم رفته باشد محیطی سرد، شدت تغییرات را تاب نیاوردم. ترک خوردم و شکستم. شاخه گلی که درونم خانه کرده بود، به زمین افتاد و در بی آبی و بی خانگی، کم کم پژمرد.

آن وقت ها نمی دانستم تمام آن چه با آن رو به رو بودم، چه قدر برایم سخت و پیچیده بود. آن قدر شدتشان را نمی دانستم که بفهمم چه قدر در برابرشان قدرت لازم دارم. توانی بیش از توان آن روزهایم. آن روزها با همه بالا و پایین هایش گذشت. رنگ خیلی چیزها برایم عوض شد، خیلی چیزها یاد گرفتم، خودم و شرایطم را روشن تر شناختم، دوست داشته هایی را هم در زمان، گم کردم، جا ماندند در آن روزها. و من به تلخی جا ماندن دوست داشته هایم، یاد گرفتم بیش تر به حد توانم نگاه کنم. بیش تر به ظرفیت های عادی و تحت فشارم دقت کنم و در کنار تلاش برای قوی بودن در برابر شرایط، از خودم انتظارات مریخی نداشته باشم. سنگ هم در برابر تغییرات سخت و شدید، ترک بر می دارد چه برسد به شیشه. 

هیچ نظری موجود نیست: