یکشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۹۱

این همه قاصدک!


روزهای اول محو تماشای کناره های سبز دو طرف خیابان می شدم؛ پر از قاصدک بودند؛ گل های زرد رنگ قاصدک و گل های پنبه ای شده قاصدک. در عمرم این همه قاصدک، پیش از پنبه ای شدن و پس از آن ندیده بودم. انگار خواب می دیدم.

دیروز کنار پنجره کتاب خانه نزدیک خانه نشسته بودم. سرعت پیچیدن یک ماشین بزرگ چمن زنی از آن سوی خیابان به گوشه دیگر کنار کتاب خانه نظرم را جلب کرد. ماشین عجیبی بود؛ مثل ماشین هایی که کف خیابان را جارو می زنند. با این تفاوت بزرگ که روی چمن ها می رفت و قاصدک ها را قلع و قمع می کرد! از روی چمن های کنار خیابان عبور می کرد و ساقه قاصدک های زرد و سفید را می زد. پشت سرش گل های قاصدک بودند که روی چمن ها می افتادند. انگار می شنیدم که می گویند "آخ! آخ!".

برادرم گفته بود همیشه این وقت سال از طرف شهرداری می آیند و قاصدک ها را هرس می کنند؛ مثل گیاه هرز... هیچ وقت نمی دانستم جایی از دنیا ممکن است قاصدک ها را بچینند که سبزی یکنواخت چمن های سبز حفظ شود! حالا خیال شهرداری راحت است. کناره های خیابان چمن های یک دست است که از دور سبز سبزند. البته از نزدیک، هنوز قاصدک هایی این جا و آن جا دیده می شوند! قاصدک ها به پایداری مشهورند!

۳ نظر:

mohammad:) گفت...

قاصدک
همیشه در سفر
همیشه آزاد
همیشه پایدار

mohammad:) گفت...

چیدن قاصدک اما
چیدن فاصله هاست
...

قاصدک وحشی گفت...

سلام!

آره، واقعا پایدارند؛ با وجود این هرس ها، باز هم با خوش حالی این جا و آن جا قد کشیده اند :) هیچ وقت ندیده بودم.