یکشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۵

می توان

می توان...
می توان آرام آرام آموخت.
می توان تفاوت های آدم ها با هر فرهنگ، نژاد، دین، ارزش و زبان دید و درک کرد.
می توان آدم ها را فراتر از تفاوت هایشان دوست داشت.
می توان دور بود.
می توان فراتر از فواصل جغرافیایی و زمانی، عاشقانه دوست داشت.
می توان دوست داشته ها را از دور، با نگاهی دوباره دید و دوستشان داشت.
می توان از تغییرات هراسید یا با کنجکاوی کودکانه و با دستانی باز، لمسشان کرد و زندگی را دوباره دید.
می توان "خود" را دوباره جویید.
می توان با فروتنی، نداشته ها و ضعف های ناشی از ابعاد فردی یا اجتماعی را پذیرفت و برای بهتر شدن تلاش کرد.
می توان خوبی های خود را پذیرفت و باور کرد که خوبی هایی فراتر در آدم هایی متفاوت وجود دارد.
می توان دید که ما تنها نقطه کوچکی از دنیا هستیم و برای بقا و پیشرفت به ارتباط و یادگیری از دیگران نیازداریم.
می توان برای بقا و پیشرفت با دیگران، شبیه ها و متفاوت ها، در ارتباط و یادگیری دو سویه بود.
می توان "غرور" را کنار گذاشت و دریافت که پیشرفت و سعادت می تواند فراتر از طول و عمق تاریخ و افتخارات پیشینه باشد.
می توان با وجود تمام تفاوت ها به هم احترام گذاشت.
می توان یاد گرفت.
می توان یاد داد.
می توان ارزش زمان و زندگی را باور کرد.
می توان برای بهتر شدن تلاش کرد.
می توان به جای حرف زدن، مشاهده، بررسی و عمل کرد!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام... مي توان زنده بود يا زندگي كرد...

Maryam گفت...

شبنمی جات خیلی خالی بود ولی ما که هر چی گفتیم که تو نیومدی که ولی ایشالا دفعه دیگه سه تایی با هم میریم. به به . چی میشه
:-)