یکشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۵

تلاش پر شور

لابراتوار خیلی سرده... کتاب هایم را می زنم زیر بغلم و میام بیرون کار کنم. روی یکی از نیمکت ها می نشینم. تازه مشغول خواندن شده ام که می بینم نزدیک پاهایم چند حشره بال دار غول آسا دیوانه وار این ور و آن ور می روند. خط حضورشان را دنبال می کنم. چندین حشره دور لامپ های سقفی که در شب می درخشند، می پرند و خودشان را به شدت به لامپ ها می زنند. آن قدر شدید که تعادل شان را از دست می دهند و روی زمین پخش می شوند؛ ولی از شوق هدف، وقتی توان بال زدن را از دست داده اند، دوباره کشان کشان خودشان را از دیوار بالا می کشند تا به منبع درخشان برسند...و این روند در امتداد بیشتر لامپ های سقفی مسیر ادامه دارد...
چقدر این تلاش عاشقانه و مصمم که همه موانع را می شکند تا به هدف برسد، خیره کننده است... رفتار این مورچه های پردارغول آسای استوایی که با تمام نیرو خود را در هدف می کوبند، نفس را در سینه ام حبس می کند... ولی این که آدم با این همه شور خودش را به چه هدفی می کوبد، فکر بر انگیز است. کاش آن قدر آگاه باشیم که هدف های ارزش مند را بیابیم و آن قدر پر شور باشیم که از کنار زدن هیچ مانعی در برابرش نهراسیم...
اندیشه دیوانه واری است... کتاب هایم را جمع می کنم و به سرمای لابراتوار بر می گردم... دنیای واقعی پر از فکر و اندیشه و خیال است...

هیچ نظری موجود نیست: