دوشنبه، دی ۱۱، ۱۳۹۶

به خیر بگذرد

دمشق شهر ساده و زیبایی بود. یعنی من این جوری به یاد می آورم در پس چند روز سفر کوتاه حدود سال 2008. کبوترهای چرخان بر فراز مکان های زیارتی، بازارهای تمیز و تازه، زیتون های بسیار خوش مزه، مجمع های پر از میوه های تازه آماده فروش در مغازه ها.

جنگ و نا آرامی و به فلاکت کشیده شدن مردمانش در من حس مشابه عشقی از دست رفته باقی گذاشته. از این تغییر و نا به سامانی سال هاست که می گذرد؛ سال هایی که شمارششان و میزان آسیب و خرابی ایجاد شده ش برایم باور نکردنی و شوکه آور است. مردمانی که چند روزی مهمان شان بودم و داشتند برای خودشان در سرزمین خودشان زندگی می کردند، حالا برای نجات جانشان می گریزند و کشورهای از ما بهتران به چشم بدبخت و بیچاره نگاهشان می کنند، انگ پناه جو می خورند که آیا از سر ترحم یا به عنوان نیروی کار ارزان پناه داده شوند یا رانده شوند. و چه کسی برایش مهم است؟ هر کسی سنگ منافع خودش را در این آشوب و بازار شام به سینه می زند.

این اتفاق برای من آن قدر تکان دهنده و ترس ناک است که توان ندارم آن را به روشنی بیان کنم. ترس و شوک و ناباوری از این که شهری معمولی در مدت کوتاهی چنان به هم بریزد که بشود میدان جنگ های داخلی و خارجی و آشوب و خرابی.

می دانم شهرها هم از جنس آدم ها و روابطشان هستند. گاهی مثل زوج هایی می مانند که گرچه از دید بیرونی آرام و معمولی بودند ولی ناگهانی از هم جدا می شوند. و خوب ریشه ها و شعله های آن جدایی شاید مدت ها زیر سکوت آن رابطه پنهان بوده و روشن و در حال گسترش. مردم سوریه هم حتما مسایل و مشکلاتی داشتند که در سفر چند روزه به چشم یک توریست نمی آمد. ولی باز هم پیامدهای نارضایتی ها باور نکردنی ست.

و این ترس زیر پوست من هم خوابیده. این که چه ناگهانی نظم می تواند به بی نظمی و آرامش به آشوب تبدیل شود. اتفاق های این روزهای ایران ترسم را بیش تر کرده. من دانش تحلیل سیاسی ندارم. در حد آدمی که از طبقه متوسط و کارمندی جامعه بیرون آمده، سختی و چالش های مالی، اقتصادی برایم نا آشنا نیست. ولی من هم چنان فکر می کنم مثل دعواها و اختلافات خانوادگی، مسایل را بهتر است در خانه حل کرد بین خود طرفین. و دامنه درز اختلافات و میزان ماجراها را برای بیرونی ها، اگر چاره ای نیست، فقط در حد خبری کوتاه نگه داشت.
اگر کار نکرد، به درجه صلاحیت و آگاهی به سطح بالاتر و امن تری برد برای کمک به حل مشکل.

ما جای عجیبی از دنیا هستیم. حتی اگر خودمان کم بیاوریم و شلوغ کنیم که صدایمان شنیده شود، بیرونی های نا اهل زیادی هستند که روباه وار منتظر فرصت سودجویی هستند. از بد ماجرا این روباه ها، موهای بلوند و چشم های روشن دارند و لب خندهایی بسیار دل فریب و ظاهر پسند. همه نشانه های "خارجی" که برای بعضی از ما تداعی شده با نجات و بهشت و از ما بهترین ها. باید در بین فرهنگ این روباه ها زندگی کرده باشی تا درک کنی پشت آن لب خندهای دل فریب، چه دندان های تیز و درنده ای هست که برحسب ذات غالب، همیشه دنبال منافع "خودش" و تغذیه و تطمیع چرخ های اقتصاد خود است. دندان هایی که با مزه منابع غنی و منتفع شدن از ناآرامی کشورهای با منابع طبیعی آشنا هستند و رژیم غذایی شان با فروش جنگ و خشونت و اسلحه و مهاجرت آدم ها تامین می شود.

آرزو می کنم سوریه دوباره به آرامش برسد. آرزو می کنم ایران از اشتباهات کشورهای منطقه بیش تر یاد بگیرد و پا در جای قدم های رو به نابودی آن ها نگذارد.

آرزو می کنم در هیاهوی این ناآرامی ها که امیدوارم مثل مشکل خانوادگی، داخلی و بین طرفین حل و فصل شود، گسل ها آرام بمانند و اوضاع بدتر نشود.

هیچ نظری موجود نیست: