سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۲

آرزو

اخبار تصاویری از دمشق نشان می دهد، مثل همیشه. دیگر حتی خبر نابسامانی ها و خرابی ها به چشم و گوشم آشنا مانده. یاد پنج سال پیش می افتم که چند روزی رفتم دمشق برای مصاحبه. هنوز سادگی کوچه و خیابان هایش یادم هست. سینی های بزرگ پر از میوه های تازه، ظرف های پر از انواع زیتون کنار خیابان برای فروش. یادم می آید از دمشق که برگشتم معنی "سوگند به زیتون" را خوب درک می کردم؛ بس که این شهر پر از زیتون های خوش رنگ و خوش طعم بود. شهری ساده با ساختار و مردمی ساده و البته پر از مسافر که خیلی هاشان یا کار سفارتی داشتند، یا بازرگانی یا زیارتی.

دیدن خرابی ها و آشفتگی شهر آشفته ام می کند. باورم نمی شود این همان شهر ساده و آرام و پر از زیتون است... دلم می لرزد؛ برای نا امنی هایی که به راحتی موج می زنند در سرزمینی. آرزو می کنم آرامش دوباره به سرزمین زیتون بازگردد. آرزو می کنم هیچ شهری از ایران دچار چنین دگرگونی نشود.

۲ نظر:

بهاره گفت...

برای من هم این تصاویر ناراحت کننده است. یک بار از طرف شرکت رفته بودیم و الان فکر می کن یعنی مثلاً رامیا کجاست؟ اون دختره که روسری سفید داشت و سفت دور سرش می پیچید کجاست؟ رستورانی که می گفتند غذاش عالیه ولی تیم ما هر دام دو قاشق از بهترین غذایشان را بیشتر نتونست بخوره :)) الان خراب شده یعنی؟ اون یکی رستورانه که کباب غزال (اصطلاحاً) داشت چی؟ اون مادر و دختری که بهم در پیدا کردن راه کمک کردن؟....

خیلی ناراحت کننده است. من هم آرزو کردم کاش اوضاع رو به راه بشه. یک بار دیگر بروم.

قاصدک وحشی گفت...

خدا کنه امن باشن..

آره... آرامش و امنیت نعمت بزرگیه.