پنجشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۲

کودکانه

دارم می روم سر کار. بچه ها را می بینم که دارند می روند مدرسه. سنشان به بچه های دوره راهنمایی می خورد. دو تا از دخترها بازو در بازو حلقه کرده، کنار هم راه می روند و با هم حرف می زنند. دلم برای دوستی های دخترانه این جوری تنگ شد. کودکانه است، می دانم. ولی باز دلم برای آن روزها تنگ شد. دوستی های آن سن که جنسش دوستی و محبت بود. روزهایی که اولویت اول دخترها، به دست آوردن جنس مخالف نبود. روزهایی که دغدغه دخترها، هول و هراس تنهایی و جاماندن از بقیه نبود. روزهایی که دغدغه دخترها رقابت و چشم و هم چشمی برای به دست آوردن توجه مردانه نبود. روزهایی که دوستی جنس و رنگ دیگری داشت.

۷ نظر:

فراندیش گفت...

با کمال احترام به قاصدک عزیزم
این از اون پست هاته که می ره روی اعصاب و حالا رژه نرو کی برو
"روزهایی که دغدغه دخترها، هول و هراس تنهایی و جاماندن از بقیه نبود. روزهایی که دغدغه دخترها رقابت و چشم و هم چشمی برای به دست آوردن توجه مردانه نبود"
یعنی شما الان رسما برای کل "دخترها" حکم صادر کردی؟ چرا آخه؟ بعدشم تعریف های این مدلی واقعا خیلی بستگی به تجربه های شخصی آدمها و شرایط اطرافیانشون داره..تو واقعا نظرت اینه که دخترها کلا برای چشم و هم چشمی شکار مرد!! -دوستی- هاشون رو زیر سوال می برن؟ یعنی اولویت می شه شکار مرد-بعد دوستی؟
ایرادی که من دارم: 1. از جنس زن مایه گذاشتی
2. می دونم توی شرایط خاصی(نبود میزان مساوی دو جنس برای همه)، آدمها پتانسیل "شیطنت" (بخوانید چشم و هم چشمی شکار به قیمت دوستی) دارن -که البته اخلاقا توجیه پذیر نیست..اما دلیل نمی شه از عبارت"دخترها" به طور کلی و جنرالی استفاده بشه.
جان من قبول نداری؟

قاصدک وحشی گفت...

سلام عزیزم،

آره، موافقم. این نقد تمام خانم ها نیست. دید و احساس من بعد از تجربه هشت سال اخیر زندگیم هست. تجربه و نگاه شخصی هست. من در مورد همه صحبت نکردم، فقط احساسم رو نوشتم. شاید مناسب تر بود اگر در متن عنوان می کردم که این دید و حس شخصی من هست.

این نوشته رو هم برای کنایه زدن یا محکوم کردن ننوشتم. حتی درمورد شخص یا جامعه خاصی هم نیست؛ گو این که جامعه کوچک و عدم توازن تعداد دخترها و پسرها این موضوع رو تشدید می کنه. دیگه الان به نظرم این موضوع یک چیز کاملا طبیعی می آد. دید من تا مدت ها متفاوت بود و اولویت بندی هام و نگاهم به روابطم خیلی واقع گرایانه نبود. اما حالا این جوری راحت تر نگاه می کنم به روابطم.

من در زندگیم اون قدر خوش بخت بودم که فرصت آشنایی با آدم های مختلفی رو داشتم. و اون قدر خوش بخت بودم که از بین همه بالا و پایین ها، دوست های خوب و نازنینی دارم که دوستی ها و محبتشون حتی اگه پر رنگ و کم رنگ بشه، در هر شرایطی برجاست :)

ناشناس گفت...

اين كاملا و در هر شرايطى و هر جامعه اى صدق مى كنه. دو نفر دختر مجرد دم بخت هيچ وقت نمى تونن خارج از چنين رقابتهايى با هم ارتباط داشته باشن به خصوص وقتى بازه جواب براشون محدود به يك اجتماع محدود باشه. هر چقدر هم كه فهميده و با شعور و كمالات باشن يه جايى به هم گند مى زنن يا اينكه پنهانى به هم گند مى زنن. مگد اينكه يه جورى يا يه جورايى با هم سطح نباشن. نونجيم

فراندبش گفت...

با سلام مجدد :))
قاصدک عزیز، مرسی از شفاف سازی، من و تو همون جامعه ای که تو بودی،2 سال و 5 ماه مشترک یک جا بودیم از اون 8 سال.
به وضوح یادمه چشم و هم چشمی های این-چنانی که "دخترها" بیشتر از دید تو درگیرش هستن، بین پسرها هم بوده. مساله فقط اینه که به نظرم اونها، رو بازی می کنن، و قواعد بازیشون فرق میکنه.
شاید بشه گفت حتی تلاش برای جذب کردن دختری که قبلاجذب کس دیگه هست -حتی درگیر یه رابطه اس-هم براشون زیر -آب زنی حساب نمی شه و یه جور امتحان شانسه!
خیلی فرق داره با افکار و روشهای زنونه، ولی جنس و ماهیتش یکیه.. مثال هم فراوون دارم حتی!
جناب ناشناس، من با نظر شما که بسیار قطعی ارائه شده موافق نیستم، ولی رنجش که ابدا!
:)
هم-سطح نبودن رو نفهمیدم، اصولا سطح فرهنگ آدمها فرق داره. من قبول دارم که توی بعضی جوامع به زنها ترزیق می شه که ازدواج و پیدا کردن-آقا بالا سر- از الزامات وجود یک زنه. مثل ایران و روز به روز هم داره بدتر می شه وضعیت! اما اصلا توی همه جوامع این طور نیست. اون رقابتی که می گین همه جوامع هست- اگه هست برای هر دو جنس هست و نه لزوما زنها. :)به نظرم به جمله دومتون باز فکر کنین! من خلافش رو زیاد دیدم!(هیچ وقت نمیتونن..)(؟)

قاصدک وحشی گفت...

نون جیم عزیز،
من متاسفانه بیش تر وقت ها این جوری دیدم شرایط رو.

فراندیش جان،

ممنون از نظرت.
آره، همین طوره که می گی. بین پسرها هم هست شاید فقط به قول تو رو تر. کلا ذات خیلی از ماها همینه، رقابت و رقابت.

راستش من قصد ناراحت کردن کسی رو نداشتم. اگه هم می دونستم این نوشته به خصوص سنگینی ایجاد می کنه برای تو، نمی نوشتمش. این حس من در این برهه زمانی هست، نوشتن یا ننوشتنش چیزی رو تو این حسی که الان هست تغییری نمی ده.

این چند خطی هم که این جا نوشتم اصلا نه بررسی تحلیلی هست نه کاملا نقد خانم ها. گرچه خارج از محتوای این نوشته، من یاد گرفتم دنیای زنانه دنیای کوچکی هست چه در روابط چه در کار. یاد گرفتم تلاش کنم بیش تر مراقب خودم باشم که نه در بین بازی جلب توجه زیر دست و پا برم، نه یک وقتی کسی رو برنجونم از برخوردهای ناآگاهانه.

بیش تر بار این نوشته همون حس دل تنگی برای دوستی های کودکانه بود که خلوص دیگه ای داشت؛ به هرحال این هم بخشی از کودکی بود و دنیای بزرگسال ها رنگ های خودش رو داره.

تو همیشه از معدود دوستانم بوده و هستی که برای دوستی ارزش خاص و اندازه خودش قائل بودی و هستی. ممنون از وقتی که گذاشتی برای این گفت و گو :)

Roya گفت...

tajrobeye man ham shabihe to boude. bishtare adam ha paye reghabat ke pish byad manfeate shakhsi ro entekhab mikonan (na dousi).gamounam too zate adamast. mano to zyadi idealist hastim shayad:)

قاصدک وحشی گفت...

برای من که تجربه های ریز و درشت این طوری، دیدم رو تغییر داده، شاید حالا کمی واقع گرایانه تر نگاه می کنم به روابطم و انتظاراتم. هرچه قدر به این موضوع طبیعی تر نگاه می کنم، با آرامش بیش تری پیش می رم.