یکشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۲

پر از زندگی

راهم را کج می کنم که از بین درخت های تنومند بگذرم. این هفته تقریبا سراسر بارندگی بوده. هوا خیلی بهتر شده، سوز ندارد. از برگشتن پرنده ها و شاخه های درخت ها بهار را حس می کنم. شاخه هایی که هنوز خشکند ولی خودشان را بالا کشیده اند و معلوم است دارند جان می گیرند. دلم برای دیدن آفتاب تابان و گرم تنگ شده.

از میان درخت ها می گذرم. جلوی بعضی شان نماد کوچکی است از اهدا شدن این درخت به یاد عزیز از دست رفته ای. یکی از درخت ها هم سن خودم هست. بین شاخه هایش چند تا فنچ کوچک نشسته اند و می خوانند. روی شاخه دیگرش دارکوبی به پوسته درخت نوک می زند. این همه زندگی جاری است بین شاخه های درختی که از خاک برخاسته به یاد آدمی که به خاک بازگشته.

آرزو می کنم روزی که دیگر این جا نباشم، درختی این چنین جایم باشد.

۱ نظر:

Farandish گفت...

impressive!