شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۵

مجنون

می زنی تو ، می زنی تو،
زخمه ها ، بر می رود ، بر می رود
زخمه ها ، بر می رود ، بر می رود
تا به گردون زیر و زارم زیرو زارم روز وشب
.....
روز و شب را همچو خود ، مجنون کنم ، مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم ، روز و شب ، روز و شب
و من این گونه غرق در "بی قرار" شهرام ناظری هستم. خودش آمد و خودش در گوشم تکرار می شود گاه و بی گاه این چند روز.
یاد گرفته ام که خودم را از حال و هوا و گرایشم به موسیقی آن لحظه بازشناسم؛ ولی این یکی را که همین طور تکرار می شود، از درون خواسته و بی هیچ مناسبتی، در نمی یابم...
تا به گردون زیر و زارم زیرو زارم روز وشب
...
روز و شب را همچو خود ، مجنون کنم ، مجنون کنم
...

هیچ نظری موجود نیست: