جمعه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۵

Love Shouldn't Hurt


این عنوان یکی از بروشورهای مرکز مشاوره دانشگاه است که مرا به خود جذب می کند. معادله های روی این برگه، مرا به شدت به فکر فرو می برد.
یاد سخنرانی دیگری می افتم که تاکید دارد مهم ترین اصل در دوست داشتن، احترام گذاشتن است؛ احترام به خودت و به کسی که دوستش می داری. احترام به آن چه هستید، به آن چه باور دارید و به آن چه دوست می دارید.
نامعادله های روی این برگه هم، جای سخن بسیاری دارد...
دوست داشتن و دوست داشته شدن، اما، در جامعه ما ریختن مشتی کلمات مبهم است بر سر دیگری. مشتی مکعب با وجه های سیاه و سفید. مثل کودکی سه ساله که از تمام حواسش برای فهمیدن دنیا استفاده می کند، مکعب ها را برمی داری؛ لمس می کنی؛ بو می کنی؛ به دندان می کشی تا درک کنی؛ تا این همه گنگی و ابهام و حرف های تو در تو و انتظارات بیان نشده را بفهمی.
دوست داشتن و دوست داشته شدن، نیاز به بلوغی فردی دارد. یاد خانم مهندس بنی اردلان به خیر که وقتی غرق شدنم را در کار می دید، همیشه نصیحتم می کرد به موقع به ازدواج هم فکر کنم. ولی بهتر است اول موقعیت فردی و اجتماعی پایداری پیدا کنم و بعد شریکی امین برای به شراکت گذاشتن بالغانه زندگی.
مفهوم این حرف ها را این جا بیشتر درک می کنم. بلوغ شخصی، آگاهی از خودت، از آن چه هستی، توانایی ها و مرزهایت، آگاهی از هر آن چه دوست می داری، توانایی تنها زندگی کردن و لذت بردن از آن با تمام سختی ها، درک خواسته هایت، درک احترام گذاشتن به خودت و دیگران و ...
یاد قسمتی از سایت دانشگاه می افتم که به بحث و مشاوره در مورد مباحث مختلفی می پردازد که به ویژه آدم هایی در سن و سال دانش جویان ممکن است، با آن روبرو شوند. همه چیز، قدم به قدم توضیح داده شده و راهنمایی های لازم برای حل مشکلات ارائه می شوند. اگر به مشکلی چه فردی، چه تحصیلی یا اجتماعی بربخورید، با خواندن این نوشته ها، هم راه حل پیدا می کنید و هم حداقل احساس می کنید که مرحله ای که در آن قرار گرفته اید، خاص شما نیست.
خیلی چیزها را می توان یاد داد. خیلی چیزها را می توان یاد گرفت. ...
باز هم ادامه دارد. یاد تمام تحولات زندگیم از نوجوانی تا کنون می افتم و احساس نیازی که به فهمیدن و اطلاعات گرفتن راجع به همه آن مباحث داشتم. مباحثی که جامعه ما، تنها با سکوت با آن برخورد می کند و شما را در پرده ای از ابهام باقی می گذارد. شما می مانید و سوال هایتان و ابهامات و منابع درست و نادرستی که برای درک مسایل می یابید.
چند باری که وارد ان.یو.اچ، بیمارستان وابسته به دانشگاه، شدم همیشه بروشورهای رنگارنگی را که در سالن انتظار بود، ورق زدم. تصاویر دختری نوجوان و جمله ای که می گوید از زیبایی هایتان و از زندگی تان شاد باشید و لذت ببرید. این بروشور پر بود از اطلاعات مفید درباره تغییراتی که یک دختر نوجوان تجربه می کند.
به راستی، سکوت چه دردی از دردهای اجتماعی ما را حل خواهد کرد؟ تا کی ندانستن و ابهام برابرمعصومیت و پاکی انگاشته خواهد شد؟
دانش اجتماعی و فردی، سرمایه بزرگی برای یک جامعه است؛ چرا که به انسان ها فرصت می دهد که سالم، بالغانه و آگاهانه رشد کنند.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

love does hurt. no matter it should or it should not

ناشناس گفت...

نوشته ی خوبی یود. حتی از نظر نگارش

ناشناس گفت...

من فکر می کنم معنی ازدواج داره عوض می شه یا عوض شده. زندگی امروز خیلی پیچیده تر شدهو تطابق این همه پیچیدگی با یه نفر دیگه احتیاج به اون همه بلوغ و پایداری شخصیتی داره. من فکر می کنم زندگی امروز احتیاج به یه مرحله پیش ازدواج داره. چون ازدواج دیررس معایب زیادی داره و در عین حال با وجود شرایطی که هست اجتناب ناپذیره. چون در غیر این صورت اون بلوغ شکل نگرفته. پس به جای اینکه صفر و یکی به قضیه نگاه کنیم (تجرد یا مزدوج) به نظر می رسه باید یه وضعیت سوم هم اضافه کنیم. این وضعیت سوم تو جامعه سنتی ایران داره به شکل دوست دختر و دوست پسر شکل می گیره. ولی هنوز خیلی با اون چیزی که باید باشه فرق داره. هنوز خیلی آسیب رسان و غیراصولی و ناموثره.