پنجشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۵

گوشه ای از برخی سمینارها

طبق سفارش دکتر چای - سوپروایزر و رئیس گرامی من که خوش بختانه گروهمان را به سمینارهای مختلفی می فرستد- دیروز در دو سمینار شرکت کردم. اولی جلسه دفاع یکی از دانش جویان دکترای دانشکده کامپیوتر ساینس بود با عنوان زیر:
Examining the influence of organizational subcultures and organizational identification on knowledge management (KM) initiatives (MR MAYASANDRA NAGARAJA RAVISHANKAR)
سمینار جالبی بود؛ پنل بررسی کننده، استادهای نقد کننده ای بودند و ارائه دهنده هم با آرامش و تسلط به آن ها جواب می داد. گرچه همراهی کردن با تمام توضیحات کاری که نتیجه چهار سال تحقیق بود، برای من آسان نبود.
بعد از سمینار، من و یو دن، راه افتادیم تا به سمینار بعدی برسیم که دکتر چای، در آخرین لحظات خواسته بود، در آن شرکت کنیم. من و یو دن بالاخره به ان.یو.اس گیلد هوس رسیدیم. عنوان سمینارکه از سوی دانشکده بیزنس برگزار شده بود، این بود:
Destination: Customer loyalty Growing tourist traffic the Harrah's way (By Gary LovemanChairman, President & CEO, Harrah’s Entertainment, Inc.)
قیافه ما دو دختر دانش جو در میان جمعی ازخانم ها و آقایان دنیای تجاری با لباس های بسیار شیک و رسمی شان، جالب بود! فقط به هزینه های این سمینار و لباس ها و آرایش ادم ها فکر می کنم! خوب، این دیگر سمیناری آکادمیک نبود. طبق برنامه ای که قبلا دیده بودم، یک ساعت آشنایی شرکت کنندگان با هم و برقراری ارتباطات تجاری بود و ساعت بعد، ارایه آقای لاومن. ولی فکر می کردم مثل باقی سمینارهی بیزنس است. خدا را شکر که من معمولا نیمه رسمی هستم... کنار میز دسر می روم تا دسر کوچکی بردارم. در این بهت زدگی، حوصله امتحان غذاهای عجیب و غریب را که خوردنشان مشکل است، ندارم. آقایی که جلو من ایستاده می پرسد که تکه ای از کیک کنار دستش می خواهم و وقتی می پرسم که این تارت است، شروع می کند به توضیح این که باید بگذارمش توی یک کاسه و در پودینگ غرقش کنم. فکر می کند که استادم... و کارت معرفی ام را می خواهد... از رشته و زمینه ام می گویم...کارتش را به من می دهد و بعد با توضیح این که این دسری انگلیسی است مرا به مردی انگلیسی معرفی می کند تا تاریخ چه این دسر را برایم توضیح دهد...! لبخندی به لب به توضیح گوش می کنم و سعی می کنم مثل خودشان بازیگری مهربان باشم!
یو دن و من هر دو سعی می کنیم این مناسبات را تمرین کنیم. آقای دنیس از من می پرسد که "شما اهل کدام منطقه از هند هستید؟؟؟!!!" البته این سوال هم این جا طبیعی است! " هندی- اهل شمال هند-، پنجابی، یهود..." لبخند می زنم که ایرانی ام...
سمینار شروع می شود. مثل همیشه برخلاف سمینارهای آکادمیک، آقای لاومن که قبلا استاد هاروارد بوده و اکنون، مدیری بزرگ، مانند بازیگری مسلط، ذهن همه را با ارائه رنگارنگش، جذب می کند. از اهمیت مشتری می گوید و شناخت و ارزیابی آن؛ از این که سازمان ها امروز تنها به دنبال کارمندانی توان مند نیستد؛ کارمند توان مندی که انعطاف پذیری و توانایی کار گروهی و برقراری ارتباط اجتماعی موثر را ندارد، ارزشی به سازمان اضافه نمی کند و ...
تجربه جالبی بود. مدت هاست می دانم که ان.یو.اس در برقراری ارتباط با دنیا بسیار موفق است. از برنامه های تبادل دانش جو گرفته که بسیاری از دانش جویان اروپایی و آمریکایی را برای تجربه این تکه از آسیا به این دانشگاه جذب می کند تا سایر روابط وسیع با سایر دانشگاه ها، مراکز تحقیقاتی و شرکت های تجاری مختلف دنیا. این هم نمونه کوچک دیگری بود از ارتباط دانشگاه با دنیای تجارت و مدیران خوش پوش و اجتماعی.

هیچ نظری موجود نیست: