پنجشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۵

سال نو مبارک

سال 84 هم تمام شد. همه چیز کوتاه و دور به نظر می رسد. باورم نمی شود که یک سال گذشته؛ بلند تر و کوتاه تر از این به نظر می رسد. فرصت بررسی آن چه گذشت را پیدا نکردم. درگیر برنامه جشن نوروز در موسسه بورس دهنده مان بودم که مسوولیتش را به گردن گرفته بودم. برنامه ای که همه کارهاش با خودمان بود. امروز سومین روز سال نوست. سالی که برایم قابل توصیف نیست. یادم می آید که آخرین روزهای سال 83 درگیر کمردرد بابا بودیم که دردو تلنگر بزرگی بود... درگیر نگرانی ها... و سر در گم تهیه بسته آموزشی طرح تجاری در چکاد اندیشه شریف، شرکتی که خودمان تاسیس کرده بودیم و لنگ لنگان با تجربه های نوپای ما پیش می رفت... درگیر فایل های بچه ها که کند پیش می رفت... درگیر تافل... چهارشنبه سوری به یاد ماندنی چکاد و تولد شهرزاد، تلنگر این که ممکن است برای مدتی آخرین عیدی باشد که برادرم با ما دور سفره هفت سین است، سردرگم آینده، فکر این که پیشنهاد کاری مرکز کسب و کارهای کوچک را برای مدتی کوتاه قبول کنم یا نه، و هزاران فکر و خیال دیگر که هیچ کدام اکنون مرا به روشنی در بر نمی گرفت...
سال 84 نزدیک بود و من بودم که رها و شاد و کمی نگران آینده، تاب می خوردم، تاب...
چند سالی بود که سال نو برایم با گل سنبل گره خورده بود. سال نو همیشه بوی سنبل می دهد. بوی کودکی و جوانی، بوی شادی ها و اشک های شور جوانی، بوی اشتباهات و ندانسته ها...بوی کودکی...
سال 84 هم گذشت. خدا را سپاس گزارم که در این سال به من فرصت تجربه لحظات شگفت انگیزی از زندگی را داد؛ که به من فرصت درک داشتن و نداشتن، دوری و نزدیکی، تنهایی، شادی، اندوه، دوست داشتن و ارزش نهادن به همه آن چه در تمام عمر بدیهی و ساده می انگاشتم، فرصت آشنایی با آدم هایی از نقاط مختلف دنیا، فرصت رشد و پیشرفت داد و بر من صبور بود.
و طلب بخشش می کنم از همه اشتباهات و بدی هایی که در این سال آگاهانه و نا آگاهانه کردم. از هر آن چه بی تفاوت از کنارش گذشتم، ندیدم و درک نکردم. از تمام لحظاتی که ناچار شدم بی تفاوت باشم تا اشتباهات گذشته ام را تکرار نکنم یا پر رنگشان نکنم. از تمام مواردی که سکوت کردم چون توانی برایم نمانده بود که بهبود دهم. طلب بخشش می کنم از تمام لحظاتی که نعمت زنده بودن و یکتا بودن لحظات را از یاد بردم، از همه بی صبری ها و شکایت ها و از همه آن چه ارزشش را درک نکردم...
سال نو مبارک.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

زندگی اندوخته بی دوام لحظات است، بکوش تاتمامی لحظات به زیبایی و نجابت تحویل سال باشد. (نمی دونم از کیه) ا