یکشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۴

تصمیم گیری گروهی

سوتیری از کریستین درخواست تقسیم بندی یخچال را می کند. او هم خیلی منطقی و بدون معطلی طرح طبقه های یخچال را می کشد؛ وضع موجود را در مورد تقسیم بندی طبقات بین هر سه اتاق توضیح می دهد و پیشنهادهایش را می نویسد و البته گوشزد می کند که تریسی هم لازم است باشد و نظر دهد. من همیشه سرعت عمل و پشتکار چینی ها را تحسین می کنم... تایید می کنم که منتظر تریسی می شویم و این که سوتیری و من هم نظراتمان را پس از هم فکری خواهیم گفت.
گرسنه ام. عدسی ای را که قبلا حاضر کرده ام می گذارم تا گرم شود. در بشقاب می ریزم و پشت میز می نشینم و با آرامش مشغول فشردن لیموی تازه روی آن می شوم. بوی لیمو... تریسی در را باز می کند و وارد می شود. دو قدم تو نیامده که کریستین با ورق طرح یخچال، بدون هیچ پیش درآمدی جلو می رود و موضوع را توضیح می دهد. نگاهم را از لیمو برمی دارم و به بحث جدی و بدون مقدمه شان نگاه می کنم. به توافق می رسند و سراغ من می آیند و موضوع شیرین یخچال را دوباره مطرح می کنند. می دانم که این هم بخشی از فرهنگ سخت کوشی است... پس از این که مجبورم وسط شام راجع به این موضوع ساده بحث کنم، تعجب نمی کنم. لبخندی می زنم. دوستانه ورق را از کریستین می گیرم و بررسی می کنم و می گویم " ممنون از نظراتتان... سوتیری و من هم امشب راجع به این مورد فکر می کنیم و بعد با هم صحبت می کنیم..." این طوری من دوباره به بوی خوش لیمو بر می گردم و آن ها هم به کارهایشان... به فرهنگ خودم فکر می کنم و به فرهنگ آن ها... لذت بردن از لحظات کوچک زندگی، پشتکار و تلاش برای حل به موقع مساله هر چقدر هم کوچک باشد، تفاوت میان نگاه به زمان و ارزش زمان و زندگی...
بوی خوش لیموی تازه مرا زنده می کند...

هیچ نظری موجود نیست: