شنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۴

کلیسا

استاد زبانم روز پس از کریسمس دعوتمان کرده بود به یک کلیسا تا مراسم شان را ببینیم. همیشه دلم می خواست مراسم کریسمس را در کلیسای سر خیابان ویلا که بسیار بزرگ و زیباست، ببینم.
ولی این کلیسا تفاوت زیادی با کلیسای خیابان ویلا داشت. دیوارهای ساده سفید و صندلی های معمولی و راحت؛ اینجا کلیسای پروتستان است. گروهی روی سن آمدند و نمایشی داستانی از این که آرزوها چقدر در دسترسند، اجرا کردند. بعد مردی بور با بلوز سرخابی و کراوات و شلوار آمد روی سن. او "کشیش" بود. دوستانه و راحت با استفاده از اسلایدهایی که پروژکتور روی پرده انداخته بود، در مورد گناه و رستگاری و مسیح توضیح داد. در پایان گروه موسیقی می نوازد و حاضران می ایستند و با هم می خوانند:
"Here I am to worship..."
بعد دست می دهند و در آغوش می گیرند و کریسمس را به هم تبریک می گویند.
بیرون سالن میزی چیده شده از غذا و هدایا...
کشیش برای خوشامد گویی کنار میز استاد و دانشجویانش می آید و کمی بحث می کنیم. تشابه اسلام و مسیحیت، دگرگونی کلیساها، بی دینی دانشجویان چینی و دعوت از آن ها برای آشنایی با فعالیت های کلیسا...
کلیسا به مکانی برای فعالیت های اجتماعی و آموزشی تبدیل شده که با زبانی کاملا ساده و ابتدایی از ایمان، رستگاری و امید سخن می گوید. انگار دین برای دوران مدرن سفارشی شده است با تمام مزایا و معایبش.
وقتی بیرون می آیم، به ورودی "کلیسا" نگاه می کنم که زمین بازی بچه هاست...
کشیش در حال موعظه؛ منبع عکس: آتوسا

هیچ نظری موجود نیست: