پنجشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۴

بهترین برادر


این عکس را وقتی برگشتم، پیدا کردم. آلبوم عکس ها را ورق می زدم تا چند تا عکس دسته جمعی مان را بچینم در قاب عکس ها. مدت ها بهش نگاه کردم. می دانی... تو همیشه در زندگی برای من این طوری بوده ای... همیشه در پاییزها و برگ ریزان من را محکم در آغوش فشردی تا ،نشکنم، نلرزم، نیفتم... و من همیشه کودکانه از این همه محبت و پشتیبانی، احساس امنیت کردم. به خاطر همه چیزهایی که قابل بیان هستند و نیستند، ممنون. تو بهترین برادر دنیایی.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
خيلی خوبه که وبلاگ داری.
اينطوری برای دوستهايی که
بهت فکر می کنن از خودت می گی
بدون اينکه حس خودت رو در مورد وقايعی که برات روی می دهداز دست بدی.
وبلاگ تجربه جالبی است.

دوست تو

سخت‌گیر گفت...

همیشه تلاش کردم آنچه خودم توقع داشتم و هرگز برآورده نشد، از تو دریغ نشود. نوشته و عملکرد تو نشان می دهد به خواسته ام رسیده ام.

ناشناس گفت...

سلام! دیدن عکسهای قدیمی به نظر من هر چند وقت یکبار لازمه... تا چیزهای باارزشی رو که در هیاهوی روزها فراموش کرده ایم رو به خاطر بیاریم و همچنین چیزهایی رو که اونقدر به ما نزدیک هستند که به اونها توجه نمی کنیم رو ببینیم...

ناشناس گفت...

I hardly could stop my tears when watching that photo.

قاصدک وحشی گفت...

لادن عزیز، تو می فهمی که من از چه می نویسم و تغییرات این مدت چه طور به آدم ارزش بسیاری چیزها را بیشتر نشان می دهد. تمام چیزهایی که گاهی بدیهی می انگاریم...