چهارشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۹۱

خط آبی

مثل همیشه سلامی می کنم و سوار می شوم.

اتوبوس خط آبی معمولا عصرها خلوت است. هنوز مسافر دیگری سوار نشده. می روم ردیف های آخر کنار پنجره گسترده ای می نشینم.
کمی بعد تر آقای راننده با صدای بلند و به زبان انگیسی می پرسد: "شما ایرانی هستین؟"

و این طوری برای اولین بار این جا با یک ایرانی آشنا می شوم که در شرکت اتوبوس رانی کار می کند. مسافرهای جدید سوار و پیاده می شوند و این میان ما گاهی کوتاه از این در و آن در حرف می زنیم.

راه پیدا کردن به شرکت اتوبوسرانی کار آسانی نیست؛ برایم قابل تحسین بود.

هیچ نظری موجود نیست: