چهارشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۷

پدرانه

با آرامش گوش کرد و اطلاعات لازم را نوشت.
پر حرفی هایم که تمام شد، گفت: "شب یلدا می آیی"...
بعضی جمله ها کوتاهند ولی اثرشان خیلی بلند است.

۲ نظر:

JUYBAR گفت...

امیدوارم عمر و خوشبختی شما و پدرتان و هر آنکس که دوست دارید به بلندی و تمام نشدنی یلدا باشد.
من اگه مجوز داشتم برم حتما می رفتم ولی نمی تونم، اگه شما می تونید برید.

قاصدک وحشی گفت...

سلام،
خیلی ممنون.
برای شما و عزیزانتان هم همین طور.

به خصوص برای من، تجربه زمستان بعد از سال ها عجیب و تازه است. حیف که تهران در سوز زمستان، این قدر خاکستری است.

شاد و موفق باشید.