یکشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۵

فرهنگ و هنر

وسایلم را جمع می کنم که بروم دانشگاه. صدای موسیقی که از طبقه همکف بلوک روبرویی می آید، با صدای گوینده رادیو ترکیب می شود. رادیو را خاموش می کنم و از خانه می روم. به منبع صدا نزدیک می شوم. حتما جشنی است و این هم صدای ضبطی.
وقتی نزدیک می شوم فضای کوچکی را می بینم که عده ای مالایی مشغول مرتب کردنش هستند برای جشنی.
خانم مالایی میان سالی لباس بلند پوشیده و صورتی رنگی به تن دارد و روسری محکمی به سر، میکروفونی به دست دارد و با تمام وجود با موسیقی پیش زمینه می خواند.
می دانم اگر از یک مالایی مسلمان بپرسم، چه خواهد گفت: "این بخشی از فرهنگ و هنر یک ملت است!".
و من دلم برای فرهنگ و هنر کتمان شده ام تنگ می شود.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

مطلب خوبی نوشتید دور بودن از فرهنگ خودی و غیر خودی برای عده ای معلوم الحال از افتخارات شده است. ما میتوانیم در کنا آشنایی با فرهنگهای سایر ملل به ارتقا و پیشرفت فرهنگ خودمان کمک کنیم ولی حیف که ما میسوزیم و میسازیم

قاصدک وحشی گفت...

موافقم. آشنایی با فرهنگ و روش زندگی مردمان مختلف، فرصت بررسی دوباره ای برای بهتر شدن به ما می دهد.
امیدوارم افکار و نوشته های ما قدمی باشد برای دوباره دیدن آن چه همیشه تکرار می کنیم، قدمی برای بهتر شدن.
موفق باشید.