پنجشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۵

خرمن

این دو پست آخر را از میان دفترهای قدیمی ام دوباره یافتم...
کجا بودم کجا رفتم کجایم من نمی دانم
به تاریکی درافتادم ره روشن نمی دانم
ندارم من در این حیرت به شرح حال خود حاجت
که او داند که من چونم اگرچه من نمی دانم
در آن خرمن که جان من در آن جا خوشه می چیند
همه عالم و مافیها به نیم ارزن نمی دانم
از آنم سوخته خرمن چون من عمری در این صحرا
اگرچه خوشه می چینم ره خرمن نمی دانم
(منبع نامعلوم)

هیچ نظری موجود نیست: