سه‌شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۵

ده صبح تا دوازده ظهر در خیابان های تهران

نمای اول: در یکی از خیابان های پر رفت و آمد شهر، دو اتومبیل به هم تماس کوچکی پیدا می کنند. دو راننده مرد در حالی که از شدت عصبانیت می لرزند، از ماشین خود پیاده می شوند و بدون حرفی به شدت با هم گلاویز می شوند و همدیگر را کتک می زنند... موبایل هر دوشان روی آسفالت جلوی اولین ماشین افتاده. خانم راننده پیش نمی رود که موبایل ها را زیر چرخ ماشینش خرد نکند. در میان صدای بوق و سکوت مردمانی که تنها تماشاگر دعوا هستند، مردی به خانم راننده می توپد که چرا حرکت نمی کند و در برابر نگرانی خانم برای از بین بردن موبایل ها، با غرولند و ناسزا با خانم راننده برخورد می کند...

نمای دوم: صدای فریاد عصبی خانمی در پمپ بنزین... سکوت و تماشای مردم...
نمای سوم: ترافیک در خیابان... مردی که دستش را روی بوق گذاشته و با وجود بی اثر بودنش، هم چنان دستش را روی بوق نگه داشته است. فریاد دو مرد از پیاده رو که باعث می شود برای مدتی کوتاه صدای بوق قطع شود...

از نماهای جزئی تر نمی نویسم. همین سه نما برای دو ساعت در خیابان یک جامعه بودن، دردناک است...

هیچ نظری موجود نیست: