دوشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۹۵

دید

امروز تورنتو برف آمد. چند هفته پیش برای اولین بار آمده بود. ولی امروز اساسی تر و با سوز و سرما از راه رسید. این برای عمده آدم های دور و برم، یعنی "شروع فصل یخ بندان"؛ در سکوت، انگار بیشترشان در توافق هستند که سوز و سرمای طولانی و تپه تپه برف برای ماه های آینده شروع شد. هرکسی هم تجربه شخصی خودش را دارد؛ دغدغه رانندگی در یخ به خصوص اگر فاصله محل کار و زندگی زیاد باشد-و هراس از لغزیدن و سانحه که ترس بزرگی است-؛ دغدغه انتظار در ایستگاه اتوبوس در سرمایی که یک دقیقه ش هم بدنت را کرخ می کند؛ دل خوشی رسیدن کریسمس و هر نوع برداشت و تفسیر شخصی دیگر.

امروز بخش هایی از تهران هم برف آمد؛ اولین برف سال؛ امید این که بارندگی باعث کاهش آلودگی شود؛ شاید دل خوشی برای بچه های ذوق زده از گوله های برفی که شاید زمستان فرصتی شود بسازند؛ احساس هنری برفی آرام هراز چندگاه پشت پنجره که البته اگر کمی بیش تر شود، رفت و آمد و شهر را مختل می کند.

احساسات و برداشت های مختلف از یک اتفاق ساده مثل "بارش برف" در هر مکان و زمانی تواند خیلی متفاوت باشد؛ همین جور باقی اتفاق ها. تقسیم و توصیف احساس هر گروه برای دیگری، صبر و درک زیادی می خواهد اگر ممکن باشد. بعضی وقت ها هر چیزی را نمی شود به راحتی و روشنی توصیف کرد وقتی در مکان، زمان و مضمون موضوع نباشی.

هیچ نظری موجود نیست: